کجایی پس رفیق!؟
2010-11-18روایت عاشق شدنِ «دکتر شریعتی» در واقعۀ ۱۶ آذر ۳۲
2010-12-10ـ… پس اگر در پاریس/ و یا کشور دیگری در پاریس/ مرا دست در دست دختری در خیابان دیدی!/ خیال نکن که خیانت کرده ام به تو/ حتما اورا با تو اشتباه گرفته بودم
این عکس تقریبا هیچ ربطی به مطلب نداره و برای تلطیف فضا هست |
این شعری بود از علی عبدالرضایی که روی فیسبوکم گذاشته بودم. واکنشهایی از دوستان داشتم که جالب بود. ده دوازده تا از دوستان لایک نثار یادداشت کرده بودن که احتمالا به این معنی بود که از شعر خوششون اومده. اما هفت_هشت تا از دوستان به حالت اعتراض یا مخالفت نظر گذاشته بودن.
مثلا یکی از نظرها این بود: «بهونه برای انجام دادن یه کار بد زیاد میتونه باشه اما برای انجام ندادانش فقط کافی نخواهیم انجام دهیم، واین متن هم وقیحانه تراین توجیحش بود.»
دوست دیگری هم با یک جلمه نظرش رو گفته بود: «توجیه خیانت!»
یکی از دوستان هم که البته از کسانی بود که لایک نثار کرده بود این کامنت رو گذاشته بود: «خیلی خوبه! کاش همه اینقدر خوب دروغ بگن !!!!!!!!!!!!!»
اما یکی_دو تا از دوستان پرسش اصلی رو بیان کرده بودن که بحث اصلی من هم الان همین هست: «اگه (جریان) برعکس بود چی؟» در واقع منظورشون این بود که «اگه یکی این حرف رو به خودت می زد چی؟»
من البته از این همه واکنشهای جدی به این شعر جا خورده بودم. برای بچه ها توضیح دادم که این شعر در واقع حالت کنایه آمیز دارد. شاید در واقع همون استفاده از افعال معکوس خودمون بوده. در آغاز شعر پیش زمینه ای داره که گوینده داره عجز و لابه می کنه برای معشوق اش: «به قلابی که انداخته است در دلم/ دیگر هیچ قلبی تُک نمی زند…»
من این شعر رو بیشتر به خاطر جنبه های شوخی آمیزش گذاشته بودم. شاید بیشتر اینکه ماجرا در » پاریس « شهری که من درش زندگی میکنم اتفاق میفته. اما وقتی واکنشهای جدی بچه ها رو دیدم، با خودم گفتم باید دیدگاه واقعی خودم رو اینجا بگم. هرچند که شاید این دیدگاه هم محل مناقشۀ شدید باشه.
شاید شعری که یکی از بچه ها با الهام از غزلی از سعدی تو نظرها گذاشته بود، هستۀ اصلی دیدگاه من بود:
«وقتی دوست گرفته باشد شهر دل
به هرکجا خواهی سفر کن
وقتی دوست نشسته باشه در نظر
به هرکجا که خواستی نگاه کن»
شعر سعدی هم این است: « اوست گرفته شهر دل، من به کجا سفر کنم؟/ اوست نشسته در نظر، من به کجا نظر کنم؟»
پاسخ واقعی من به پرسشی که بچه ها مطرح کردن این بود و هست:
«اگه بخواین عقیدۀ من رو بدونین! کسی که من دوستش دارم، اولا به حرفش اطمینان دارم،
دوما چون به حرفش اطمینان دارم از این جمله اش خوشم می یاد که دست هرکس رو نمی گیره مگر اینکه با من اشتباهی گرفته باشه،
سوما اینکه چون دوستش دارم این فرصت رو بهش می دم که اشتباه کنه و هردو آن اشتباه را ندیده میگیریم (هرچند که سخت است)
چهارما اگه دیگه دوستم نداشته باشه، باز هم دو حالت داره؛ یا من هنوز واقعا دوستش دارم، که در این صورت از اینکه او شاد هست خوشحالم. هرچند که برای خودم ناراحتم و از بی صداقتی اش رنجیده می شوم، اما اگر دیگر دوستش نداشته باشم، اونوقت دیگر برام مهم نیست که چی می کنه و چی میگه»
Discover more from Rooh Savar
Subscribe to get the latest posts sent to your email.
0 Comments
پیوند زدن شعر سعدی با موضوغ عنوان شده در شعر اول به نظر من یک سرقت اخلاقی از سعدی برای اعتبار دادن به چیزی دیگرست
عشق عنوان شده در دو شعر ، دو عشق از دو جنس مختلف و در دو بستر متفاوت است
عشق عارفانه سعدی مبتنی بر اصلی به نام “صدق” و “خلوص” است و عشق در شعر اول مبتنی بر “نیاز”
سلام
عیدتون مبارک