ممد نبودی ببینی، میرحسین حصر گشته؛ خونِ یارانت …
2011-05-24سیاست کدخدا ندارد؛ سیاست برای رعیتهاست
2011-05-27تقديم به حمزه غالبى
فكر كن براى اولين با در زندگيت وارد يك ايستگاه قطار شدى و مىخواهى از اين طرف ايستگاه به اونطرف ايستگاه برى. چه كار مىكنى؟ به احتمال زياد مىايستى و نگاه مىكنى كه ديگران چطور اين كار رو انجام مىدن. يا اينكه دنبال تابلوهايى ميگردى كه بهت نشون بدن كه چطور بايد اين كار رو بكنى. اين كارها رو ميكنى، چون تو زندگيت ياد گرفتى كه چطور با استفاده از راهنمايى ديگران و يا نشانه هايى كه جامعه برات فراهم كرده، كارهايى رو كه نمىدونى رو چطور انجام بدى. اگه اينجورى رفتار كنى، يك آدم كاملا نرمال و عادى هستى.
اما آدمهايى هستن كه در اين موقعيت، بجاى اينكه براى رسيدن به پاسخ «چه بايد كرد»، اول به دور و برشون نگاه كنن، بلافاصله اين پرسش رو از شخص خودشون مىپرسن و براى رسيدن به پاسخ، به خودشون مراجعه مىكنن. اين، بدين معنى نيست كه اونها به ديگران و تجربه هاشون و يا نشانه هاى اطرافشون بىتوجه هستن. بلكه تفاوتشون در اين هست كه پيش از توجه به هر نشانه اى، به خودشون مراجعه ميكنن.
كارهاى اين آدمها معمولا براى ديگران عجيب هست. مثل ديوونه ها.
حالا فكر كنيد يك ديوونه ميخواد از اينطرف ايستگاه قطار به اونطرف ايستگاه بره. چيكار ميكنه؟ به احتمال زياد، بدون توجه به تابلوها و يا ديگرانى كه سعى ميكنن از گذرگاهها و زيرگذرهاى مخصوص رفت و آمد كنن، از وسط ريلها عبور ميكنه تا به اونطرف ايستگاه برسه. بچه ها هم همينطور رفتار مىكنن.
اون آدم غيرمعمولى ما هم همينطور هست. فقط تفاوتش با ديوونه ها اين هست كه قبل از انتخابش فكر مىكنه. از بچه ها هم تجربهء بيشترى داره و از اونها استفاده ميكنه.
همين آدم هست كه پرسشگره، خلاقه، متفاوته و اگر در حين رد شدن از روى ريل ها زنده بمونه، آينده رو مىسازه.
Discover more from Rooh Savar
Subscribe to get the latest posts sent to your email.