دموکراسی در خیابان/ تقدیم به مهدی گیلانی
2011-11-01گوگوش، دوباره شخصِ اولِ خانه های ایرانی هاست
2011-12-26
وقتی معمر قذافی در صحن مجمع عمومی سازمان ملل متحد، کتابچۀ منشور حقوق بشر را با دستهایش پاره پاره می کرد، در این اندیشه نبود که این کارش چه عواقب تلخی را برای او و ملتش به دنبال خواهد داشت.
هنگامی که صدام حسین با دستانش، دستور حملۀ ناگهانی و دیوانه وار به کویت را صادر کرد، هیچ گاه تصور نمی کرد که این کارش باعث سالها تحریم و بدبختی مردمش و انزوا و در نهایت سرنگونی حکومت خودش بشود.
و محمدرضا شاه سوادکوهی، آنروز که در تهران دست بکارِ تحقیر ژیسکارد دِستانگ (رئیس جمهور سابق فرانسه) بود، هرگز فکرش را هم نمیکرد که یک سال بعد، آیت الله خمینی از فرانسه بیاید و بساط او، خاندانش و تاریخ 2500 سالۀ شاهنشاهی را برچیند.
هیچ کدام از این سرنگونی ها اتفاقی نبود. بلکه نتیجۀ منطقی کارهایی بود که هر کدام از این سه دیکتاتور خاورمیانه ای خود در آن دست داشتند. هرچند که هیچ کدام از آنها نمی خواستند با کارهای خود، قدرتهای غربی را برای براندازی نظامهای خود قانع کنند، اما ناخودآگانه با دست خود این بلا را بر سر خود آوردند.
حمله به سفارت انگلستان حداقل از دو جهت به این سه نمونه شبیه است. اول اینکه این واقعه، بی شک امروز قدرتهای غربی را در این فکر فرو انداخته است که آیا دیگر وجود چنین نظامی را باید تحمل کرد؟ این همان پرسشی بود که درست پیش از سرنگونی محمدرضا شاه، صدام حسین و معمر قذافی برای آنها پیش آمده بود.
و اما دومین (و البته پنهان ترین) شباهت، می تواند انگیزۀ پنهانِ چنین تهور هایی باشد. چه انگیزه ای شاه را به تحقیر رئیس جمهور فرانسه، صدام را به حمله به کویت و قذافی را به پاره کردن منشور سازمان ملل تحریک کرد؟ در پاسخ باید به همان انگیزه ای اشاره کنم که نیروهای بسیج شده را به نهانخانۀ سفارت انگلستان کشانید: «خود ارضائیِ سیاسی». متاسفم؛ هیچ واژه ای بهتر برای تبینِ انگیزۀ این رخدادها نیافتم. واژه ای که واقعا حق مطلب را ادا کند. واژه ای که بتواند جنسِ تحریکی که پشتِ چنین تصمیم گیری ای خوابیده است و همچنین دستاوردهایی که همچین عملی به جای میگذارد، به سادگی بیان کند.
این مسئله را می توان با نگاه به حملۀ اخیر به سفارت انگلستان بهتر درک کرد. در این ماجرا، همه می دانیم که علاوه بر پیامدهای بدِ خارجی ، افکار عمومی داخلی کشور هم پاسخ مناسبی بدست نیامد. حتی جناح های مختلفِ جریان کودتائی ای که کشور را اداره می کند هم نتوانستند در نهایت به موضع مشترکی در این مسئله برسند. تا آنجا که کار به بازی همیشگی «کی بود؟ کی بود؟ من نبودم» کشیده شد. و این ناشی از شرمساری ای است که چنین حرکتی برمی انگیزد.
می توان گفت: پس از انهدام سوال برانگیز یک پایگاه تسلیحاتی در نزدیکی تهران _ که درست یک روز پس از خط و نشانِ رهبر، مبنی بر متلاشی کردن قدرتهای معاند انجام گرفت و زمزمه های قوی ای بر دست داشتن اسرائیل در این ماجرا شنیده شد_ ، و پس از تحریم های پیاپی بین المللی که گویا ضربه های سنگینی را به معاملات پنهانی «برادران قاچاقچی» زده بود، تحریم بانک مرکزی آخرین «مرحلۀ تحریک» برای حمله به سفارت انگلستان بود. حمله ای که هدفش، فقط تخلیۀ روانی عاملان آن بود و نه چیز دیگر. شاید این از خاصیتهای مشترک دیکتاتورها باشد که در اوجِ تنگدستی و یا هنگامۀ سرمستی، دست به چنین تهور هایی می زنند. تهورهایی که در زمانی رخ می دهند که کنندۀ کار، هیچ دست آویزی برای غلبه بر عصبیت و یا شهوت خود ندارد و هیچ هدفی به جز تخلیه و ارضای احساساتی که غرایضش را تحریک کرده اند، نمی بیند. (تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)ـ.
شاید اگر محمدرضا شاه به جای فرانسه که همواره چهرۀ محبوبی در جهان و بویژه در ایران داشته است، رئیس جمهور کشور دیگری را برای تحقیر کردن انتخاب می کرد، شاید اگر صدام حسین، کشور دیگری غیر از کویت (که قدرتهای غربی بویژه آمریکا منافع بسیاری در آنجا داشتند و دارند) کشور دیگری را برای حملۀ متحورانۀ خود پیدا می کرد و شاید اگر قذافی، برای پاره کردن منشور حقوق بشر ملل متحد، جایی غیر از صحن مجمع عمومی سازمان ملل را بر می گزید، زنگهای خطر و ناقوسهای خداحافظی برای آنها به این زودی ها به صدا در نمی آمدند. و شاید اگر حمله کنندگان به سفارت یا در کار خود تأمل بیشتری می کرند و یا حداقل یک شب آن محل را در اشغال خود نگه می داشتند (برای اینکه حداقل غرور ملی را تحریک کنند) ما به این نتیجه نمی رسیدیم که این کنش هم از جنس همان «خود ارضایی های سیاسی» دیکتاتورهاست. اَعمال جنون آمیز و شهوت انگیزی که علاوه بر اینکه هیچ وقت، هیچ حاصلی در کف دستان کسی به جا نگذاشته است، در نهایت همیشه کنندۀ کار را راهیِ بسترِ پشیمانی کرده است.
*منتشر شده در ندای سبز آزادی
Discover more from Rooh Savar
Subscribe to get the latest posts sent to your email.
0 Comments
این خودارضایی سیاسی بیشتر بشری است، اما چون عامل خودارضایی محوریت سیاسی دارد و شخص محور کلام و خواستش را در حد وحی منزل میداند و اطرافیان هیجانزده و طاغیاش هم دور محورش مثل ذرههای یخ در بهشت دور میله همزن میچرخند، به میل و خواست او، نتیجهاش به اصطلاح کوکتلی میشود که جنابعالی اشاره کردید. دولت ایران در چنین شرایطی توان بند شدن سر جایش را ندارد و چنان به استیصال «چه کنم» افتاده که حتا قادر نیست عکس العمل منسجمی از خود نشان بدهد. رفتار هیجانی اشغالگرهای سفارت درست مثل مسهلی دولت را سرجایش میخکوب کرده. کسی چه میداند، شاید این اشغالگرهای چندساعتی همین قصد را هم داشتهاند و لابد هنوز هم برای مقصودشان به هم مرحبا تعارف میکنند!