بازسازی ملت، در انتخابات فرانسه
2012-05-10خرداد، خاتميسم، موسويسم
2012-05-22معمولا رسم است از نویسندگانی که به هنگام انتقاد تلاش میکنند انگیزههای نقدشونده را هدف قرار دهند ایراد گرفته شود. این روشی بجا هست. زیرا ما نمیتوانیم وارد مغز و ذهن یک نویسنده شویم و حرفها و از اندیشههایی که آنجا میگذرد آگاه شویم. به همین سبب شاید بهترین راه این باشد که محتوی و یا نتیجههای یک سخن نقد شود. البته در اینجا منظور بررسیِ نتیجه، از منظر فایده گرایانه نیست. بلکه ممکن است این بررسی با دیدی اخلاقی صورت گیرد.
حرفهای عباس عبدی این روزها پررنگترین بحثها در محفلهای جدی کنشگران فکری-سیاسی است.
چرا؟
۱- نخستین علت این است که سخنان عبدی بلافاصله پس از عمل پرسش برانگیز سید محمد خاتمی صورت گرفت. هرچند که خاتمی با کنش و واکنشهای خود در طی چند ماه مانده به انتخابات، عملا کسانی که اینچنین فکر میکردند را به حاشیه رانده بود، اما آخرین حرکتش فضا را به گونهای تغییر داد که میدان برای بازتاب دیدگاههای آنان مساعد و مناسب گشت. کسانی که هرچند روزگاری در اردوگاه اصلاح طلبان به زیست سیاسی خود میپرداختند، اما امروز خود را از اکثریت اصلاح طلبان و راهبردهای آنها جدا کردهاند، با جنبش سبز همراهی نمیکنند و با تحلیلهای گوناگون اعتقاد دارند که نباید صحنۀ سیاسیای که پیش میآید را بهم زد. صحنهای که قطعاًحاکمیت سیاسی نقش مهمی در چیدن آن صحنه دارد.
۲- هرچند ممکن است تعداد کسانی که اینگونه میاندیشند قابل مقایسه با سبزهای معترض نباشد؛ اما از لحاظ کیفی افراد نسبتا برجستهای را شامل میشوند. اغلب این نیروها کسانی هستند که در بهبوهۀ دوم خرداد از چهرههای اصلی جریان اصلاح طلبی بودند، در میانۀ راه گرایشهای تندروانه تری نسبت به بدنۀ جنبش دوم خرداد پیدا کردند و در نتیجه مورد کم توجهی قرار گرفتند. اغلب اینان (متاسفانه) مدتی روانۀ زندان شدند و پس از آن عزلت و خانه نشینی را برگزیدند. برخی از آنها بلافاصله پس از رخدادهای انتخابات ۸۸ روانۀ زندان شدند. اما در بازگشت از بازداشت، سکوت پیشه کردند. بخشی دیگر از آنها از همان آغازِ روندِ جنبش سبز مهر سکوت بر لب زدند؛ اما همگی در آستانۀ انتخابات نهمین دورۀ مجلس شورای اسلامی فعال شدند و خود را برای حضور در انتخابات مجلس آماده کردند. اما به یکباره، ورود سید محمد خاتمی به میدان انتخابات و قراردادن شرط و شروطی که عملا شرکت و مشارکت سبزها در انتخابات را تحت تاثیر قرار داده بود و آن را دور از انتظار کرده بود، باعث شد فضا برای آنان که در سودای ورود به عرصۀ انتخابات مجلس نهم بودند سنگین شود و به قول معروف شمشیرها را غلاف کنند و به خانههایشان برگردند. به همین سبب دلخوری آنها از خاتمی موجه است. زیرا ورود وی به عرصۀ انتخابات تمام نقشههای آنان را نقش برآب کرد.
۳- از دیگر دلیلهای پررنگ شدن حرفهای عبدی این است که آن حرفها، به تنهایی حرفهای خود ایشان نیست. هرچند که همۀ آنها را خودش گفته و نوشته است. ولی همانطور که گفته شد، افراد برجستۀ دیگری نیز چنین دیدگاههایی داشتند و دارند و طبق گفته و شنیدههای متعدد، این حرفها را باهم در میان گذاشتهاند و مدتها روی آن گفتگو کردهاند و این مسئه به غنا و انسجام این سخنهای افزوده است
هدف:
سخنگویان این دیدگاهها یک هدف مهم را دنبال میکنند. (حتی اگر خود نویسندگان چنین قصدی نداشته باشند؛ که البته به نظر بعید مینماید که چنین افرادی با چنان هوش و استعدادی از آن پیامدها غافل باشند.)
آنها به صورت هماهنگ تلاش میکنند کلیۀ گروههای مرجع جنبش سبز را مورد هدف قرار دهند و با زدن انواع برچستها، از جمله: بیتدبیری، برخورد احساسی، آرمان گرایی، خارج نشینی، ناتوانی از تبیین راهبرد درست و… مشروعیت و توانایی آنها را زیر سوال ببرند. به صورت عمده آنها سه بخش از گروههای مرجع جنبش سبز را مورد هجمه و انتقاد قرار میدهند:
۱- زندانیان سیاسی و دیگر فعالین سیاسی داخل کشور:
پس از حصر غیرقانونی رهبران جنبش سبز، فعالین سیاسی اصلاح طلب عمدهترین گروههای مرجع برای رسانیدن پیام جنبش هستند. این افراد یا اغلب در زندان هستند، یا اینکه با حکمها و بازجوییهای سنگین دست و پنجه نرم میکنند. در این مدت، بیانیهها و یادداشتهای زندانیای سیاسی بازتاب زیادی در فضای عمومی داشته و سرمایۀ اجتماعی انباشته شده پشت نام آنها، توان زیادی به جنبش بخشیده است. تا آنجا که بخشی از خلاء رهبری توسط همین نیروها پر شده است. با این حال نویسندگان و گویندگان این سخنان خوب میدانند که آنها (زندانیان و دیگر فعالین) نمیتوانند به این پرسشها و انتقادها پاسخ دهند. بنابر این هنگامی که کنشها و راهبردهای آنها نقد میشود، هیچ صدای و پاسخی از داخل کشور شنیده نمیشود. زیرا که دهانها را دوخته و قلمها را شکستهاند. در نتیجه، امروز در این فضای فراخ و تهی و آکنده از سکوت که همچون توصیف مهدی اخوان ثالث در شعر «زمستان» حتی سلامت را کسی پاسخ نمیگوید، «انتخابات گرایان» فرصت یافتهاند با انواع و اقسام دوپینگها به صدایشان بازتاب و گرمای بیشتری دهند.
۲- سبزهای مهاجر:
در حالی که انتخابات گرایان، زندانیان سیاسی را متهم به سوء استفاده از موقعیتشان میکنند و عقیده دارند که آنها به واسطۀ «زندانی سیاسی بودن» حق ندارند برای دیگران خط مشی سیاسی تعیین کنند، در موضع گیریای کاملا متضاد، اعلام میکنند که کسانی که خارج از کشور هستند نیز از حق ابراز نظر در امور سیاسی برخوردار نیستند. آنها میگویند که فعالین سیاسی که اغلب در طی رخدادهای انتخابات ۸۸ مدتها زندان و گاهی شکنجههای وحشیانه را تحمل کردهاند، حال که به هر دلیلی از کشور خارج شدهاند، باید از هدایت، همراهی و حتی تحلیل و ابراز نظر در مورد مسائل سیاسی ایران و بویژه جنبشهای سیاسی-اجتماعی جاری در کشور دوری گزینند. زیرا که در فضای جغرافیایی ایران زندگی نمیکنند. در بیشتر این گفتهها، محوای سخنان سبزهای مهاجر مورد ارزیابی قرار نمیگیرد و تنها به دلیل مهاجر بودن، حقِ اظهار نظر این افراد در حوزۀ سیاست زیر سوال میرود. بدین شکل، این افراد تلاش میکنند بلندترین بلندگوی جنبش سبز را خاموش کنند.
۳- رهبران جنبش، احزاب و شورای هماهنگی:
به گفتۀ آنها، احزاب اصلاح طلب و کاندیداهای آنها با حضور در انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ اشتباه بزرگی مرتکب شدند. (حال آنکه اغلب کسانی که این انتقادها را مطرح میکنند، خودشان در ردههای بالای ستادهای انتخاباتی کاندیداهای نامبرده در همان انتخابات فعالیت داشتند.) آنها با ارائۀ این تحلیلها تلاش دارد تا به ما ثابت کند که از یک سو رهبران جنبش سبز و از سوی دیگر احزاب اصلاح طلب از جمله جبهۀ مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب، نهضت آزادی و نیروهای ملی-مذهبی (که از قضا همۀ آنها در داخل ایران مستقر هستند) توانایی هدایت جنبشهای اجتماعی-سیاسی در وضعیت فعلی کشور را ندارند.
۴- سید محمد خاتمی:
همانطور که اشاره شد، باب این گفت و شنودها از رای ناگهانی سید محمد خاتمی در انتخابات مجلس نهم گشوده شد. بویژه عباس عبدی تلاش زیادی کرد تا با ظرافت هرچه تمامتر، از خاتمی نیز مشروعیت زدایی کند. او که در ظاهر به دفاع از حرکت خاتمی بلند شده بود، در قامت بزرگترین تخریب کنندۀ شخصیت خاتمی ظاهر شد. حتی اگر از اختلاف با سابقه و بیپردۀ عبدی با خاتمی چشم بپوشانیم، میتوانیم به سادگی بازی «دشمنِ دوست نما» را در سخنان اخیر عبدی ببینیم. آنجا که او در مقام دفاع از خاتمی، هنرمندانه برچسب دروغ گویی را به وی میچسباند، در واقع تلاش میکند تا آنجا که از دستش بر میآید از سرمایۀ اجتماعی خاتمی بکاهد و چهرۀ او که در میان عموم مردم به راستگویی و صداقت معروف هست را خدشه دار کند. خاتمی به درستی در یک سال منتهی به انتخابات و در غیاب موسوی و کروبی، نه تنها توانسته بود از واگرایی نیروهای جنبش سبز پیشگیری کند، بلکه انسجام مثال زدنیای را در طیفهای مختلف معترضین بوجود آورده بود و این نقش را تا آخرین روز به خوبی ایفا کرد. کمتر چهرۀ سیاسی-اجتماعی ایران امروز از چنین توانایی و سرمایهای برخوردار است. هرچند خود خاتمی بود که با عمل نابهنگام خود زمینۀ تخریب را چید، اما به روشنی میتوان حدس زد که افرادی که سالهای سال به دنبال ضربه زدن به وی بودند و هستند (از بخشهای افراطی جریان محافظه کار گرفته تا جریان احمدینژاد و برخی جریانهای حاشیهای اصلاح طلب) چنین فرصتی را از دست نمیدهند. مضاف براینکه کسانی پیدا شوند که بخواهند از این رهگذر، هم حسابهای شخصی خود با خاتمی را تصفیه کنند هم به زعم خود، از نهادهای رهبری جنبش سبز مشروعیت زدایی نمایند.
نتیجه:
به نظر میرسد جریان ضعیفی که به «انتخابات گرایی» معروف شده است، تلاش میکند با پوشانیدن دیدگاه خود در زر ورقهایی همچون «عمل گرایی»، «واقع گرایی»، «نتیجه گرایی» و… متاع خود را به جامعه عرضه کند. اما میداند تا زمانی که یک نیروی جایگزین (آلترناتیو) قوی و گسترده همچون جنبش سبز در فضای سیاسی-اجتماعی کشور وجود دارد، جنس آنها کمتر خریداری پیدا میکند. بنابراین تلاش میکنند با تخریب نهادهای رهبری جنبش، کلیت آن را زیر سوال ببرند. همچنین از گذرگاه، آنها گوشۀ چشمی به یارگیری از افرادی دارند که در این کش و قوس مردد میشوند و امید خود را از ادامۀ «راه سبز امید» از دست میدهند.
اینک در شرایطی که برخی از نمایندگان مکتب «انتخابات گرایی» عقیده دارند که زندانیان سیاسی و دیگر فعالین سیاسی داخل کشور درک و بصیرت کافی برای فهم صحنۀ سیاست ایران را ندارند و البته و برخلاف «انتخابات گرایان» در شرایط بسیار ناعادلانه مجالی برای بیان حرفها و دیدگاههای خود نمییابند و «سبزهای مهاجر» نیز به زعم آنان حق سخن گفتن در مورد وطن و هموطنانشان را ندارند، پس چه کسی باید طلایه دار میدان سخن باشد؟ کدام نیروی اجتماعی بخش زیادی از مردم را که معترض وضع موجود هستند را هدایت کند؟ پیشنهاد و برنامۀ انتخابات گرایان در صحنۀ عملی سیاست ایران (به غیر از حرفهای کلی) چیست؟ اصلن آیا آنها به عنوان یک تحلیل گر صرف سیاسی این نظرها را ارائه میدهند یا اینکه پس از سه سال سکوت ناگهان در قامت فعال سیاسی ظاهر شدهاند. اگر شکل اول باشد که فقط این نقدها خوانده خواهد در محافل به گفتگو گذاشته خواهد شد و این رخدادی خوش آیند است. ولی اگر حالت دوم باشد، آنها باید مشخص کنند که چه گروهها، قشرها و منافعی را نمایندگی میکنند تا طرف نقد شونده هم بداند با چه جریانی روبرو نشسته است.
Discover more from Rooh Savar
Subscribe to get the latest posts sent to your email.