کاپیتان امریکا و هانا آرنت
2012-09-03چطور از «اُه» به «گُه» رسیدیم!
2012-09-25
یکی از مهمترین ویژگیهای وبلاگ که آن را برای من جذاب میکند، «خودمحوری» آن است. به این معنی که «خود نویسنده» محور اصلی وبلاگ است. معمولن ما به این یا آن وبلاگ سر میزنیم تا ببنیم «خود» نویسنده دربارۀ فلان موضوع چه گفته و نوشته است. این ویژگی را میتوان در مقایسه با روایت رسمی روزنامهای (ژورنالی) بیشتر فهمید؛ جایی که نویسندۀ یک روزنامۀ رسمی، خود را در جایگاه دانای کل قرار میدهد و موضوعی که دربارۀ آن قلم میزند را طوری بیان میکند که گویی «خودش» در این تجزیه و تحلیل هیچ نقشی نداشتهاند. اما مگر میشود چنین باشد؟ هیچ روایت و هیچ تجزیه و تحلیلی وجود ندارد که «خود» نگارنده و گویندهاش در آن نقشی بازی نکرده باشد. به بیانی دیگر، هیچ روایت بیطرفی وجود ندارد و بیشک پیش از نگاشته شدن، حداقل از سوی یکی از طرفهای موضوع که «خود» نویسنده باشد، پشتیبانی میشود. با این تفاوت که نویسنده خودش را در پشت روایت دانای کل -آگاهانه یا ناآگاهانه- پنهان میکند. در حالی که در وبلاگ، روایت اول شخص است که ماجرا را پیش میبرد و جذابش میکند.
من این تفاوت پیشتر در مقایسۀ نوشتههای سیاسی دوران باستان و دوران پس از رنسانس دیدهام. مثلن افلاطون و ارسطو هنگامی که دربارۀ سیاست مینویسند، -درظاهر- خودشان در متن وجود ندارند. این روند را میتوان تا دوران رنسانس دید. اما ناگهان هنگامی که به «هابز» – ودیگران- میرسیم، او خودش را به وسط ماجرا میکشاند در جای جای بحث، بجای اینکه به سنت قدمیان بگوید: «این نکته نادرست مینماید» مینویسد: «من این نکته را نادرست میبینم.» و البته که این ادبیات، از سر تواضع نیست؛ بلکه از «خودمحوری» نویسنده سرچشمه میگیرد. همچنانکه که پیشتر «دکارت» تخم این اندیشه را کاشته است: میاندیشـ «م» پس هستـ «م».
با این همه، ممکن است زیاده روی در این نوع گفتار آفت وبلاگ نویسی شود. جایی که نویسنده فقط برای «خودش» مینویسد و نمیداند که بعلاوۀ خودش، برای چه کس دیگری دست به قلم برده است. همین جاست که ممکن است یکی دیگر از مهمترین ویژگیهای وبلاگ نویسی نابود شود: «گفتگو».
«خود» هنگامی معنی پیدا میکند که «دیگری»ای وجود داشته باشد و گهگاه ما به این موضوع توجهی نمیکنیم. وقتی به ادبیات وبلاگهایی که موفق هستند نگاه میکنم، متوجه میشوم که آنها دانسته یا ندانسته منطق گفتگو و دیالکتیک را در وبلاگشان رعایت می کنند. معلوم است که دارند با کس دیگری حرف میزنند و بیمخاطب نیستند. همین نکته که وبلاگها مخاطب خود را «آشکارا» به رسمیت میشناسند، این رسانه را جذاب میکند. فراموش نکنیم که نخستین رسانهای که کامنت و نظر گذاری در آن باب شد، وبلاگ بود. در حالی که خود من مدت زیادی از وبلاگ نویسیام را با صحبت کردن با در و دیوار گذراندم، اکنون میفهمم که آن حرفی که مخاطبی ندارد، جایش در وبلاگ نیست. زیرا که هم حرف ضایع میشود و هم گویندۀ آن.
*پانوشت:
البته با اینکه فرم روایت در روزنامه با وبلاگ فرق دارد، اما روزنامه و روزنامه نویسی در واقع همین روایت «خود» است. واژۀ «ژورنال» که ما آن را از فرانسه به درستی به «روزنامه» برگرداندیم، همان «روزانه نویسی» و «خودنویسی» است. نخستین ژورنالها همان خاطرات روزانهای بودند که به دست کسانی شناخته یا ناشناخته نوشته میشدند. همین روزنامهها، روزانهها، خاطره نویسیها و سفرنامهها، بعدها زمینۀ آفرینش «روزنامه» به معنای امروزیاش را فراهم آوردند. اما به دلیلهای گوناگون ادبیات آنها از «خودنویسی» به سمت روایت «دانای کل» گرایش پیدا کرد. با این حال هنوز در زبان فرانسه «ژورنال» به معنای روزانه نویسی یا دفتر خاطرات به کار میرود. امروز برام خیلی جالب است که میبینم حتی سرمقالههای روزنامههایی مثل لوموند، دوباره به سمت «خودنویسی» گرایش پیدا کردهاند. البته نه آن شکل از خودنویسی که در وبلاگ میبینیم. بلکه چیزی مانند به آنچه که دربارۀ هابز نوشتم.
یادداشتهای دیگر دربارۀ وبلاگ:
وبلاگستان جایی برای خودِ سانسور شده / فرشته قاضی
Discover more from Rooh Savar
Subscribe to get the latest posts sent to your email.