مافیا! سرگرمیِ ناسالم
2012-12-08میخواهم مُحـرم بروم یـزد سینه بزنم
2012-12-14
تابحال به طراحی فضایی که در آن کار یا زندگی میکنید توجه کردهای؟ اینکه فکر کردهای فضایی که در آن به سر میبری چه تاثیری رویت میگذارد؟ اصلن تا حالا به این توجه کردهای که دور و برِ ما را «فضا» در برگرفت است. فضایی که ما در آن بهسر میبریم. مثلن همین اتاقی که در آن هستی و داری این چند خط را میخوانی. یا فضای خانه، سرکار، دانشگاه، کافه و… ما بخش زیادی از وقتمان رادر این فضاها میگذرانیم اما معمولن توجهی به آنها نمیکنیم. من خودم همین چند هفته پیش به طور اتفاقی رفتم و در یک گوشهٔ اتاقم که قبلن میزعسلی کوچکی آنجا قرار داشت نشستم تا با تبلتم کمی وبلاگگردی کنم. پس از یک ساعت که چشمهایم خسته شده بود، سرم را بالا آوردم و برای یک لحظه احساس کردم در یک مکان و فضای جدید هستم. دلیلش هم روشن است. چون تابهحال از آن زاویه به اتاقم نگاه نکرده بودم. امتحانش رایگان است. تو هم همین الان میتوانی بروی و یک گوشهٔ خانه را پیدا کنی که تابهحال از آنجا به کل خانه یا اتاق نگاه نکرده بودی. چه حسی دارد؟
اینها را گفتم که نشان بدهم «فضا» چقدر پدیدهٔ جذابیست و معمولن ما از آن غافلیم.
حالا بیا تا به یک نکتهٔ دیگر توجه کنیم. به اینکه این فضاها چه تاثیری روی زندگی ما دارند؟ مثلن اینکه آشپزخانههای باز (اوپن) چه تغییری در سبک زندگی ما ایجاد کردهاند؟
اینکه جامعه چطور ساخته میشود، خیلی به این بستگی دارد که فضاهای عمومی و خصوصی جامعه چطور ساخته میشود. مسئلههای اجتماعی و سیاسی رابطهٔ دوطرفهای با طراحی فضاهای زندگی ما دارند. مثلن همین آشپزخانههای باز، با اینکه از پایه و اساس با فرهنگ زندگی ایرانی ناسازگار است، اما میتوان آن را به عنوان یک واکنش به فضای بستهٔ اجتماعی دانست. یعنی چون جامعه بسته است، آدمها سعی میکنند خانههایشان را بازتر بسازند. چون در جامعه جداسازیهای زیادی (جنسیتی، مذهبی، قومی، سیاسی… ) صورت میپذیرد، آدمها خانههایشان را بازتر میسازند و دیوارهایش را برمیدارند تا دستکم در فضای زندگی خودشان جداسازی کمتری داشته باشند.
حالا شاید بپرسی آن خانوادهای که اصلن خودش طرفدار این جداسازیها هست چرا به این سبک از معماری تن میدهد؟
به نظرم دلیلهایش چندگانه است. یکی اینکه این پدیده یک تحمیلِ سبک زندگیست. یعنی فقط اینطور نیست که حکومت و یا هوادارانِ جداسازیِ اجتماعی توانسته باشند خواستههایشان را بر دیگران تحمیل کنند. بلکه این قشرهای متوسط شهری بودهاند که به صورت خیلی عمیقتر سبک زندگیشان را گسترش دادند و این سبک در فضاهای زندگی هم نمود پیدا کرده است. مثلن الان پسردایی من در روستایی در خراسان جنوبی، خانهاش همان ترکیب خانهٔ برادرم در تهران را دارد. دو اتاق خواب که درهایشان مستقیم به پذیرایی باز میشود. یک آشپزخانهٔ باز (اوپن) و یک دستشویی و حمام که کنارش است. درحالی که خانههایی که بیست سال پیش در روستایمان ساخته میشدند همچین ترکیبی را نداشتند. حالا پسردایی من یک معلم تحصیل کرده و فرهنگی است و ممکن است از این تغییر سبک زندگی راضی باشد و حتی به پیشبردش کمک کند. اما کسان دیگری هم هستند که مخالف باز شدن جامعه هستند. ولی آشپزخانههایشان را باز میسازند. مهمترین دلیلش به نظرم همان تحمیلِ سبک زندگیست.
دومین دلیل هم که رابطهٔ مستقیم با نکتهٔ قبلی دارد، مسئلهٔ ساخت و ساز است. در شرایط امروز، همه خودشان خانههایشان را نمیسازند. بلکه بیشتر مردم مشتری خانههای ازپیش ساخته شده هستند. خانههایی که بساز و بفروشها ساختهاند. خیلیها مجبور میشوند بروند در این خانهها زندگی کنند. حالا به هر دلیلی، معمارهای ایرانی خانهها را مطابقِ پسند قشرهای متوسط میسازند که نیازها و خواستههای فرهنگی خاصی دارند. اینکه این روند از کجا شروع شده است و از کِی و چرا معمارها به این سبک روی آوردهاند خودش موضوع جالبیست. اما الان مورد بحث ما نیست. مهم این است که الان در همچین وضعیتی قرار داریم. حتی حتمن بارها دیدهای که برخی خانوادههای ایرانی چقدر تلاش میکنند این ناهمسازی و تعارض آشپزخانهٔ باز را با سبک آشپزیِ مینیاتوری ایرانی همساز کنند. هود و هواکش نصب میکنند تا بلکه بوی قرمهسبزی در پذیرایی نپیچد. پردهها و کرکرههای رنگارنگ و نقشانقش نصب میکنند تا اندرونیِ آشپزخانه از دید مهمانان پنهان بماند. اما بالاخره وقتی مهمانها میروند. پردهها برداشته میشود و دوباره فضای خانه باز میشود.
البته این سبک از خانه سازی آمریکاییست. وگرنه در اروپا هنوز آشپزخانهٔ بیشتر خانهها مثل یک اتاق، چفت و بست خودش را دارد و من خودم دومی را بیشتر میپسندم. البته وقتی ایران بودم آشپزخانهٔ باز را بیشتر میپسندیدم. چون مسئلههای زندگیام چیزهای دیگری بودند. این خودش شاید دلیلی بر رابطهٔ دوطرفهٔ معماری و خانهسازی با شرایط اجتماعی باشد.
نکتهٔ دیگر این است که خیلی از این واکنشها ممکن است ناخودآگاه باشد. یعنیطرف اصلن نمیداند که چرا و در چه واکنش یا میانکنشی این کار را انجام میدهد. ولی یک روز چشمانش را باز میکند و میبیند سبک زندگیاش عوض شده. البته نسل من دیگر با همین سبک بزرگ شده و ادامه میدهد.
حالا یک پیشنهاد هم دارم. در این شرایط که بازار ساخت و ساز در ایران داغ هست، میشود جنبش و جریانی برای طراحی دموکراتیک خانههای ایرانی بوجود آورد که به همبستگی جامعه کمک کند. مثلن در خانهها فضایی برای کتاب خواندنِ دسته جمعی طراحی شود. یا خانهها طوری طراحی شود که به همدلی افراد بیشتر کمک کند. یا اینکه مجتمعهای مسکونی طوری طراحی و ساخته بشود که همسایهها ارتباط بیشتری باهم داشته باشند. مثلن فضایی برای جمع شدن همسایهها داشته باشند. آدهمها هرچه بیشتر باهم تماس صمیمی و نزدیک داشته باشند، دلهایشان هم به هم نزدیکتر میشوند.
به کمک معماری، شاید بشود از خانه و خانواده سنگری برای مقابله با استبداد ساخت. منظورم فقط استبداد سیاسی نیست. استبدادی که ریشههایش از خانههای ما پا میگیرد.
Discover more from Rooh Savar
Subscribe to get the latest posts sent to your email.