«اصول گرا» نبودن! رمز موفقیت احمدی نژاد و دارودستهاش
2012-12-27اعلی حضرت «پوتین»، شهروندی «ژرار دپاردیو» را پذیرفت
2013-01-03
این روزها هنگامۀ سال نوی میلادی است. چند سالی است که به میانجیِ گسترش ابزارهای ارتباط جمعی، توجهِ ما ایرانیها هم به این رخداد جلب شده و گهگاه روز ۳۱ دسامبر برای همدیگر پیام تبریک میفرستیم. تا زمانی که در ایران بودم، هیچ حس خاصی نسبت به این رخداد نداشتم. این روز اصلن برایم مهم نبود. تاریخهای میلادی هم اصلن به کارم نمیآمد. حتی خیلی وقتها برای اینکه که بهتر بفهمم در گذشتۀ تاریخ چه اتفاقی افتاده است، تاریخهای میلادی را به خورشیدی تبدلیل میکردم. اما حالا به دلیل جبر تاریخی، در جغرافیایی زندگی میکنم که این روز (۳۱ دسامبر) مهمترین جشن مردم و شبِ «سال نو» است. در این چند سال وقتی این روز فرا میرسد، توجه من به پدیدۀ «سال نو» خیلی جدی جلب میشود.
برای ما ایرانیها که سال نویِ مان یک پدیدۀ سراسر طبیعی است و ریشه در یک رخداد فیزیکی در جهان هستی دارد، یعنی چرخش کرۀ زادگاهِ ما «زمین»، به دور ستارۀ حیات بخش «خورشید»، پذیرفتن هر سال نوی دیگری با اما و اگر روبرو میشود. در اینجا یک پرسش به میان میآید: «چرا ما باید ۳۱ دسامبر را جشن بگیریم؟» خیلی از دوستانم ایرانیام «شاد بودن» را مهمترین دلیل برای این جشن میدانند. یا اینکه اینطور پاسخ میدهند: «وقتی همه جشن میگیرند، چرا ما نباید جشن بگیریم؟»
شاد بودنِ آدمها در کل پدیدۀ خوب و خوشایندی است. بسیاری از آدمها شادی و طراوت را از عمق جان جذب می کنند. شاد بودن آدم را امیدوار میکند و خلاقیت و آفرینندگیِ آدم را بارور میکند. اما آیا همۀ شادیها اینگونه هستند؟ به نظرم نه! اتفاقن بعضی از شادیها هستند که درست برعکس عمل میکنند. آدم را تقلیدگر و غیرخلاق بار میآورند. من با شادی به هر بهانهای مخالفم. نه اینکه بخواهم جلوی شادمانی دیگران را بگیرم. نه! چنین حقی را به خودم نمیدم. اما خودم در شادیهای بیمعنی شرکت نمیکنم به دیگران هم چنین توصیه ای نمی کنم. تلاش می کنم با آدم های الکی خوش هم رابطۀ زیادی نداشته باشم. البته این نکتهای که میگویم بیشتر در زندگی خارج از ایران معنی پیدا میکند. در حالی که در زندگیِ داخل ایران می تواند درست برعکس باشد. به قول دکتر شفیعی کدکنی:
«طفلی به نام شادی، دیریست گمشده ست /
با چشمهای روشنِ براق
/ با گیسویی بلند به بالای آرزو/
هرکس از او نشانی دارد /
ما را کند خبر
/ این هم نشان ما: /
یک سو خلیج فارس / سوی دگر خزر»
در چنین شرایط و وضعیتی، شادی و شادمانی خیلی وقتها یک مبارزه هست. آدمها باهر شادیِ کوچکشان، میتوانند یک مبارزهٔ معنی دار را برای زندگیِ بهتر خلق کنند. ولی باز هم هر شادی ای اینگونه نیست. خیلی وقت ها بسیاری از شادی ها ما را گمراه می کند. مثل وقتی که در حساب یارانه مان پول ریخته می شود. این ممکن است لحظه ای ما را شاد کند. اما اگر تنها به شاد و خوشحال شدن رضایت بدهیم، شاید خیلی چیزهای دیگر را از دست بدهیم.
اما در جایی که من الان زندگیمیکنم (یک شهر اروپایی) اصلن اینطور نیست. بسیاری از شادیها، تنها بهانهای برای مصرفگراییِ بیشتر هستند. بسیار بسیار توخالی و پوچ! بسیاری از مردم تمام هفته را به شدت کار می کنند تا آخر هفته خوش بگذرانند و اول هفته باز روز از نو روزی از نو! به نظرم خوش گذراندن نباید تنها دلیل شادی باشد. فکر میکنم برای زندگیِ خردمندانه در دنیای مدرن، آدم باید دلیل بهتری برای شادمانی داشته باشد. وگرنه روح آدم و آدمیت میپلاسد. پژمرده میشود و برای زنده ماندن نیاز به تزریق هرچه بیشتر شادیهای مصنوعی دارد. این چیزی است که من دور و بر خودم میبینم. نه اینکه همه اینطور باشند. ولی میتوانم بگویم که سبکِ غالبِ زندگی این است.
مدرنیته با پرسشگریِ انسان شروع شد. ولی امروزه وضعیتی بوجود آمده که انسانِ عادیِ مدرن _و شاید انسانِ ایدهآل مدرنیتهٔ متاخر به قول آنتونی گیدنز_ یک مقلد محض شده است. _و یا باید باشد._ آدمها از یک تقویم و سالنامهٔ قراردادی جهانی برای تنظیم کارهایشان استفاده میکنند. این به خودی خود پدیدۀ بدی نیست و بعضی جاها خیلی کارآمد است. اما به صورت ماشینی، فکر میکنند که باید برطبق این تقویم در فلان روز خوشحال باشند. در حالی که در آن روز هیچ دگرگونی انسانی یا طبیعیای رخ نداده و نمیدهد. بلکه این فقط یک قرارداد ساده برای تنظیم زمان جهانی هست. (هرچند که این روز پیش از دوران مدرن یک رخداد مذهبی/مسیحی بوده). به نظرم چارلی چاپلین در فیلم عصر جدید، این پدیده را به هنرمندانه ترین شکل به تصویر کشیده است.
دیدن دوستان، پیدا کردن دوستان تازه، شب نشینی، رقص و پایکوبی و… همهٔ اینها میتوانند وسیلهها و حتی دلیلهای خوبی برای شاد شدن باشند. اما همهٔ اینها میتوانند در هر زمان دیگری هم رخ بدهند. این رخداد ۳۱ دسامبر با آخر هفتهها (weekend) هیچ فرقی ندارد. چرا ما آخر هفتهها را به هم تبریک نمیگوییم؟ به نظرم باید دلیل بهتری برای این شادیِ همزمانِ استانداردشدهٔ جهانی وجود داشته باشه تا من را به تقلید و تکرار وادار کند. مثلن من میفهمم در نوروز یا مبعث چرا باید شاد باشم. ولی واقعن ۳۱ دسامبر هیچ توجیهی برای جشن گرفتن ندارم. تنها فرق این روز با روزهای دیگر برای من، عوض شدنِ تقویم استاندارد کشورهای مختلف است. نه بیشتر، نه کمتر!
به هر حال امیدوارم در این شب به هیچ کس بد نگذشته باشد.
Discover more from Rooh Savar
Subscribe to get the latest posts sent to your email.
4 Comments
I agree . i believe that human happiness should be deep, not shallow and meaningless. but people around me are too shallow that often i think maybe i am just a black sheep. This text made me happy. Now, i know that I am not alone..
I agree . i believe that human happiness should be deep, not shallow and meaningless. but people around me are too shallow that often i think maybe i am just a black sheep. This text made me happy. Now, i know that I am not alone..
شادی انتقامی است که میشود از لحظه های اندوهگین گرفت.
شادی انتقامی است که میشود از لحظه های اندوهگین گرفت.