سیام خرداد٬ سلول و ندا
2013-06-20شربتهای بیکیفیت٬ اعتقادهای بیمایه
2013-06-27
چند روز پیش یکی از دوستان فرهیختهام یه چیزی جالبی گفت:
جبران خلیل جبران |
«جبران خلیل جبران هوادار فالانژها و فاشیستها بوده و گویا تا آخر هم بر موضعش پایدار بوده». بعد کلی توضیح داد که چطور این افکار به ظاهر قشنگ و دوستداشتنی ریشته در نوعی راستگرایی و محافظهکاری داره. نوعی عرفان که حرفهای قشنگ میزنه٬ اما در برابر تغییر واقعی مقاومت میکنه.
بعد من با خودم فکر کردم شاید برای همین باشه کتابهای این بنده خدا کرور کرور در ایران فروش میره٬ اما هیچ تاثیری روی جامعه نداره و سرچشمهی تغییر نمیشه و فقط کابرد زینتی داره. بعد یاد درسهای قرآن آقای قرائتی افتادم. من خودم وقتی نوجوون بودم این برنامه را با علاقه نگاه میکردم. میدیدم که خیلی خانوادههای مذهبی هم میشینن و باهم این برنامه را نگاه میکنن. اما همیشه تعجب میکردم که چرا این برنامه کمترین تاثیر را روی این آدمها میذاره. یعنی به محض اینکه تلویزیون را خاموش میکردن٬ میشدن همون آدمی که پیش از آغاز درسهایی از قرآن بودن. من بالای ۶۰٪ – ۷۰٪ حرفهای آقای قرائتی را قبول داشتم و همین الان هم خیلیهاش را دوست دارم. البته هر از چندگاهی هم یه حرفهایی میزنه که غیرقابل تحمل هستن. اما خب… !
محسن قرائتی |
خلاصه تو همین گیر و دار شباهت قرائتی و جبران خلیل جبران توجهم را جلب کرد. آقای قرائتی هم نزدیکی و پیوند زیادی با جریان محافظهکار داره و بواسطهی همین پیوند٬ سه دهه است که بر صندلی نهضت سوادآموزی تکیه زده. کارهای خیلی خوبی هم کرده. اما صندلی را ول نمیکنه و سازمان را هم عریض و طویلتر کرده. درحالی که الان نهضت سوادآموزی دیگه مثل سالهای اول انقلاب توجیه منطقی نداره و مملکت ماشالله سرشار از باسواده٬ بزرگ شدن نهضت سوادآموزی هیچ توجیهی نداره. حالا من از سلوک شخصی ایشون خبری زیادی ندارم. اما تا اونجایی که من میدونم ایشون دستگاهی در سطح یک وزارتخونه را زیر سلطه داره. با این تفاوت که این وزارتخونه مادامالعمر هست و به نمایندگان مردم هم باسخگو نیست.
چند وقت پیش تلویزیون برنامهای را پخش کرد که در اون آقای قرائتی را روی صندلی نشونده بودن و یکی از برنامههای سی سال پیش را بهش نشون میدادن. تصویر سی سال پیش خیلی خودمونی و خاکی بود. ولی من احساس کردم که آقای قرائتی از دیدن این تصویر راضی نبود و اصلن سعی نمیکردن این نارضایتی را پنهان کنه. دلیلش چی بود را نمیدونم. شاید خیلی مهم هم نباشه.
میرحسین موسوی |
اما هرچی بود٬ اون پرسش قدیمی را در ذهن من زنده کرد: «چرا درسهای اخلاقِ بعضی از معلمهای اخلاق در جامعه تاثیری نمیذاره؟» آقای قرائتی(ها) سه دهه در رادیو و تلویزیون و نماز جمعهها و هزار و یک تریبون رسمیِ دیگه درس اخلاق دادن؛ اما آیا جامعهی امروز ما اخلاقیتر هست یا جامعهی سی سال پیش؟ درحالی بعضیها مثل «میرحسین موسوی» پیدا میشن و بدون اینکه ژست معلم اخلاق را بگیرن٬ نتیجهی سخنها و کنشهاشون به اخلاقیتر شدن جامعه کمک میکنه. شاید کلیدش در همین «محافظهکاری» این معلمها اخلاق باشه. چون از نظر من محافظهکاری در یک جاهای حساسی با اخلاقی بودن تناقض پیدا میکنه و به تضاد میرسه.
*البته این دوست فرهیختهی فرانسوی ما حدود ۷۰ سال سن داره و بیشتر عمرش در تلاش برای کاستن از ظلم و ستم در منطقهی معروف به خاورمیانه گذرونده.
Discover more from Rooh Savar
Subscribe to get the latest posts sent to your email.
1 Comment
قياس اين دو شخصيت آن هم تنها از منظر باريك فصل مشترك ناچيزى كه با هم دارند چندان واقعى به نظر نميرسد . جناب قرائتى كسي است كه شالوده فكرى وى تنها يك ايدلوژى قديمى ، سنت گرا و بنياديست وحال آنكه جبران شبه عارفيست كه بى هيچ پروا و قيدوبندى به دنبال سيرو سلوك معنوى خويش مي رود ؛ فارغ از بايدها و نبايدها .
از سوى ديگر هستند بسيارانى كه در طول عمر خويش مشى محافظه كارانه داشته اند اما بُرد انديشه هايشان جهان را درنورديده . بعنوان مثال رومن رولان فرانسوى كه هرگز وارد دسته بنديهاى سياسى نشد اما مكتب فكرى وبشردوستانهء او هنوز كه هنوز است الهام بخش جوامع فكرى ومحافل جهان است .
يا كسى چون مارتين هايدگر كه به زعم همگان از تاثيرگذارترين فلاسفه تاريخ جهان است ولى در مقطعى ره به خطا برد و از نازيسم تبعيت كرد . چنين خطاهايى عمدتا ناشى از نا آزمودگى اين بزرگان در عرصهء سياست مى باشد كه فرسنگ ها با فيلد تخصصى آنها فاصله دارد … و اين نافى تاثيرگذارى فكرى ايشان هرگز نمى تواند باشد .
نكتهء سوم بحث پراگماتيسم است …. كه دراين مقوله نمى گنجد .