ده کتاب تاثیرگذار زندگی من -۱
2013-12-14پـس کِـی نـوبـتِ جـوانگـراییِ مـا مـیرسـد؟
2013-12-17ضمن اینکه در این یادداشت دومین بخش از ده کتاب تاثیرگذارم را منتشر میکنم، در پایان کتابهای بخش اول را نیز دوباره میآورم.
۴- در کرانههای سیاست | ژاک رانسیر
Aux bord du politique | Jacques Rancière
اگر در سالهای گذشته بازار توجه به کارل اشمیت
داغ شده است و صورتبندی او از «سیاست» و امر سیاسی در بین چپ و راست سکهی رایج بحثهای علمی و غیرعلمی
گشته است، و بویژه باعث شده تا در فضای ایرانی هر امری که به تقسیمبندی دوست و دشمن
بیانجامد یک امر سیاسی قلمداد شود، صورتبندی ژاک رانسیر بسیار راهگشاتر و کمتر گمراهکنندهتر
بود. دستکم برای من که اینطور بود. من نه متخصص اشمیتام و نه مختصص رانسیر. حتی هنوز
مطمئن نیستم مقایسهی این دو فرد کار درستی باشد یا نه. اما رودررویی با نظر رانسیر
دربارهی «سیاست» یا امر سیاسی مرا از تاریکی و ابهامی که دچارش شده بودم نجات داد.
هرچند که شاید دیدگاه او را دربست نپذیرفته باشم، اما نوری بر راهم تاباند که بسیار
تاثیرگذار بود. یاد گرفتم که هر مبارزه و هر دعوای و جبههبندیای از جنس سیاست
نیست.
خوشبختانه یک مقاله از این کتاب – ده تز در باب سیاست – به دست
امید مهرگان به فارسی برگردانده شده
است.
۵- تاریخ ایران مدرن | یرواند آبراهامیان
در برابر نگاه و نظر همایون کاتوزیان دربارهی تاریخ
اجتماعی سیاسی ایران که در نهایت نوعی جبرِ ناامیدکننده را تزریق میکند، خواندن «تاریخ
ایران مدرن» بسیار برایم راهگشا بود. کتابی که روایتی پویا از واقعیتهای تلخ و شیرین
تاریخ معاصر ایران پیش روی ما میگذارد. درست است که وضعیت ۲۰۰ سال گذشتهی ما ایرانیان بسیار اسفناک بوده است. اما یک اتفاق مهم در
این بین افتاده که بسیار مهم است. از مشروطه به بعد، تقدیرِ جامعهی ایرانی از گروِ
دربار خارج شده و بخشی از آن به قلب جامعه کشیده شده است. حتی بر خلاف نظر کاتوزیان،
در این کتاب میبینیم که در دوران ناصری هم نفوذ شاه از دربار فراتر نمیرفته است.
شاید شاه در دربار قادر مطلق بوده، اما از تغییر کدخدای فلان منطقهی تهران ناتوان
بوده است. شاهان هیچ گاه نتوانستند با دستور همایونی رییسان ایلها را تغییر بدهند.
حتی والی ارومیه در نامهای اعلام میکند که فرمان شاه تا از تهران به این شهر برسد،
همهی ارزش خود را از دست میدهد و کسی به آن وقعی نمینهد.
حال چرا این واقعیت مهم است؟ کسی که میخواهد تغییری
در جامعهای بوجود بیاورد، اگر به فرضیههای جبرباورانه بویژه جبری که استبداد را ویژگیِ
جداییناپذیر و آهنین آن جامعه میپندارد باور داشته باشد، نمیتواند یک تغییر واقعی
بوجود بیاورد. به همین دلیل روایتی که آبراهامیان با سندها و مدرکهای محکم ارائه میدهد،
هم به واقعیت نزدیکتر است و هم سازندهتر.
۶- سامانههای تمامیتخواه (توتالیتاریسم) | هانا
آرنت
آرنت سه کتاب زیر عنوان سرچشمههای تمامیتخواهی
(The
Origins of Totalitarianism) دارد۱- سامانههای تمامیتخواهی (که با نام توتالیتاریسم به
زبان فارسی نشر یافته است.) ۲- امپریالیسم ۳- یهودی ستیزی. من بواسطهی یکی
از واحدهای درسی خواندن نخستین کتاب را آغازیدم و بلافاصله جذبِ نگاه سیاسی آرنت
شدم. بویژه اینکه آرنت در این کتاب چگونگی به قدرت رسیدن هیتلر و چگونگی تثبیت
قدرت استالین را به شکلی درخشان توضیح میدهد. در طول این کتاب متوجه شباهتهای
زیاد – و البته تفاوتهای اساسی – میان وضعیتی مورد پژوهش آرنت و وضعیتی که ما –
بویژه در دوران احمدینژاد – درگیر آن بودیم شدم. آرنت بسیاری از گرههای کور برای
فهم واقعتی که در ایران در حال رخ دادن بود را برایم گشود. اینکه چگونه یک کوتولهی
سیاسی – هیتلر و احمدینژاد – از بستر بیثبات و بحرانزدهی یک جامعه با یک
دموکراسی نیمبند به قدرت میرسد و دلهای اوباش و نخبگان را باهم میبرد. همین
اثر من را به فلسفهی سیاسی آرنت کشاند و از آنجا بود که سیاست و فلسفهی سیاسی
سایهی خود را بر جامعهشناسی انداخت و مرا به سپهر خود کشانید.
۷- جامعهشناسی – آنتونی گیدنز
این کتاب را به مناسبت تولد ۲۰ سالگیام هدیه
گرفتم. هدیهای از برادر و معلمم «محمدحسن شهسواری». همین کتاب بود که شوق عجیبی
در من برای پیگیری رشتهی جامعهشناسی پدید آورد و باعث شد من تربیتبدنی
را ترک کنم و وارد حوزهی جامعهشناسی شوم. برخلاف دیگر کتابهای مرجع این
رشته، گیدنز زیاد خود و خواننده را درگیر جزئیاتِ نظریههای جامعه شناسی و توضیح و
تفسیر مکتبهای مختلف و متفاوت نکرده است. بلکه محور کارش را بیان و بررسی مسئلههای
جامعهشناختی قرار داده است.
۸- قبض و بسط تئوریک شریعت | عبدالکریم سروش
برای جوانهایی که در دههی ۷۰ و ۸۰ گرایشهای
مذهبی داشتند و همزمان میخواستند از یوغِ روایتهای مطلقِ دین رهایی پیدا کنند،
قبض و بسط مثال نوشدارو داشت. سروش با این پروژهاش – که در «صراطهای مستقیم» و
«بسط تجربهی نبوی» استحکام یافته بود – راهی دیگر را پیشِ پای جوانهایی مثل من
گذاشت و ما را از بنبستِ دینمداری در کوچهی پرسشگری رهانید.
۹- مجموعهی بازگشت به خویشتن | علی شریعتی
خواندن این کتاب باعث شد تا در ابتدای دوران
جوانی، مسئلهی هویت جمعی برایم به صورت یک پرسش دائمی دربیاید و همچنان برجسته
بماند. شریعتی در این اثر – به همراه دیگر اثر درخشانش یعنی «آری اینچنین بود ای
برادر» – روایتی تازه از تاریخ هویت برای جامعهی ما ارائه میکند. به نظرم آنهایی
که شریعتی را به «تحریف تاریخ» یا «جعل رخدادهای تاریخی» محکوم میکنند، نه
شریعتی، نه پروژهاش و نه مسئلهی هویت را به درستی نشناخته و نفهمیدهاند.
۱۰- منطق الطیر |
فریدالدین عطار نیشابروی
دههی هفتاد دههی ارزشزدایی از جامعهی
ایرانی بود. روشنفکران در این زمینه با هم رقابت میکردند. اگر آن روزها منطقالطیر
سر راهم قرار نگرفته بود، یا به فردی منزوی و غیرسیاسی تبدیل شده بودم، یا جزو آن
دسته از سیاستورزان سوداگر قرار گرفته بودم. منطقالطیر همه چیز را برایم عوض
کرد. عشق را در زندگیام تثبیت کرد و مرا به سلاح ایمان و امید مسلح کرد.
…………..
و اما بخش نخست این یادداشت:
از یاسر میردامادی دعوت کردم تا از من هم دعوت
کند تا ۱۰ کتابی که بیشترین تاثیر را روی من گذاشتند نام ببرم 🙂 در واقع خودم
دنبال فرصتی میگشتم تا برخی از این کتابها که به فارسی برگردان نشدهاند را نیز
معرفی کنم. حالا از این فرصت استفاده میکنم. اما برای اینکه نوشتهها طولانی
نشود، آن را در سه بخش مینَشرم.
من از آخر به اول مینویسم. یعنی از جدیدترینی
که خواندهام به قدیمترین.
۱- جامعه در برابر حکومت | پیر کلاستر
La Société contre
l’Etat | Pierre Clastres
پیر کلاستر یک مردمشناس سیاسیست. اگر مردمشناسی علمی برای گردآوری
دادهها دربارهی جامعههای استعمارشده بود، در نیمهی دوم قرن بیستم این رشته
متحول شد. رویکردهای شرقشناسانه نقد شد و انقلابی در مردمشناسی رخ داد. از جمله
اینکه برخی از مردمشناسان از این راه به سراغ مهمترین مسئلههای علوم انسانی
رفتند. کلود لوئی اشتراوس از پیشگامان این راه است. او مهمترین مسئلههای فلسفی و
جامعهشناختی و زبانشناختی دوران خود را از دریچهی مردمشناسی بررسی کرد و پنجرهی
تازهای به روی اندیشمندان علوم انسانی گشود. اما من میخواهم از یک اندیشمند بزرگ
اما کمتر شناخته شده در فضای فارسی زبان در این زمینه نام ببرم که اثر ماندگارش
«جامعه در برابر حکومت» تاثیر بسیار زیادی در نگاه من به مقولهی سیاست و
سازماندهی سیاسیِ جامعه گذاشت. از یونان باستان تا کنون، کم و بیش همهی
اندیشمندانْ سیاست و سازماندهیِ سیاسیِ اندیشیدهشده را ویژهی جامعههای متمدن میدانستند
و جامعههای غیر متمدن را جامعههای فاقد سیاست و سازماندهی سیاسی میپنداشتند.
کلاستر با پژوهشهای مردمشناسانهاش این فرضیهی غالب و کلاسیک را رد کرد و فرضیهی
سیاسی جدیدی ارائه کرد. او صدها قبیلهی ریاستی سرخپوستان آمریکای مرکزی و جنوبی
را برسی نمود و نشان داد که این جامعهها که «وحشی»، ابتدایی، بدوی و
غیرمتمدن نامیده میشوند، اتفاقن سازماندهیِ سیاسیِ «اندیشیدهشده»ای دارند. اما
بر خلاف جامعههای متمدن، رییس قبیله از اتوریته و حاکمیت سیاسی برخوردار نیست.
اگر هانا آرنت با تقسیمبندی جسورانهاش همهی رژیمهای سیاسی – از مردمسالار
گرفته تا تمامیتخواه – را به کمتر یا بیشتر اقتدارگرا تقسیم کرد، کلاستر تصویر از
یک سازماندهی سیاسیِ واقعی ارائه داد که در آن رییس جامعه حاکمیت سیاسی بر مردم
ندارد و این انحصار نه در دست حکومت بلکه در دست جامعه است. این مسئله همواره یکی
از مهمترین دغدغههای زندگی من بوده که به لطف تجربهی هزاران سالهی سرخپوستانِ
حکیم، نوری بر آن تابیده شد.
– یکی از آرزوهای من این است که این کتاب را به فارسی برگردانم –
۲– پاریس، پایتخت قرن نوزدهم | والتر بنیامین
Paris,
capitale du XIX siècle | Walter Benjamin
شهر از مهمترین و پیچیدهترین ساختههای انسان
است. برخلاف آنچه که در کلاسهای جامعهشناسی شهر و شهری در بیشتر دانشگاههای
ایران درس داده میشود، شهر فقط محل اجتماع آدمها و تبادل آداب و رسوم آنها
نیست. شهر فقط یک مرکز اقتصادی و یا مرکز رابطه و مبادلهی اقتصادی انسانها
نیست. بلکه شهر یک اختراع و ساختهی عجیب و غریب سیاسیست. سیاسی نه به معنای
ادارهجات و وزارتخانهها و… بلکه در معنایی بسیار گستردهتر و عمیقتر؛ والتر
بنیامین در این کتاب با بررسی شهر پاریس، گذرگاهها، خیابانها، ساختمانها و
بازارهایش، روحِ مدرنیته و سرشتِ سلطهگر تمدن غرب را برای ما به تصویر میکشد.
خواندن این کتاب برای اولین بار من را در برابر نگاهی جدی به دور از کلیشههای فنسالارانه
به شهر – و از گذرِ آن، به تمدن، قرار داد. با خواندن این کتاب بود که تردیدِ من
نسبت به آن چهرهی دیگر مدرنیته بیدار شد و هنوز هم مرا درگیر خودش کرده است.
چهرهای که سرکوبگر است.
بدیهیست که شاید بنیامین نوشتههایی مهمتر یا بهتر از این کتاب
درخشان داشته باشد. اما اهمیت آن دریچهای بود که به روی مقولهی شهر برای من
گشود. از جمله شهر پاریس. شهری زیبا زندگی در آن گاه بسیار زشت میشود. اما مردم
زیادی هستد که این زندگی سخت را تحمل میکنند. بنیامین از نخستین کسانیست که عمق
این فرایند را ببرسی میکند. پاریس از نظر من مانند معشوقیست که شبانهروزت را با
او میگذرانی، اما نمیتوانی همخوابهاش شوی. بنیامین به عمل این پدیده نفوذ میکند.
متاسفانه نمیدانم این کتاب به فارسی ترجمه شده یا نه.
۳– گزارش یک آدمربایی | گابریل گارسیا مارکز
این کتاب را پیشتر به دست گرفته بودم. اما
تمامش نکردم. همان زمانی که تب «گزارش یک قتل» فضای کتابخوانهای جوان را گرفته
بود. هم رمانخوانها و هم روزنامهگاران شیفتهی این دو کتاب شده بودند. زیرا
مارکز هم دو داستان جذاب و واقعی را قلمی کرده بود و هم گویی داشت فوت و فن
گزارشنویسی را به روزنامهنگاران میآموخت. گزارشنویسیای که از ادبیات
غنی باشد. پس از اینکه میرحسین موسوی پیشنهاد خواندن این کتاب را داد، دوباره با
شوق و ذوق و البته با نگاهی تازه آن را خواندم. انصافن مارکز مهارت عجیبی در به
تصویر کشیدنِ درد و رنج انسانها و نشان دادن ظرفیتِ تحملپذیری آنها دارد؛ درد و
رنجی که در طول زمان بر زندگی انسانها سایه میاندازد. «عشق سالهای وبا» اوج این
هنرمندی مارکز است. شاد جوهر «صد سال تنهایی» را نیز بتوانیم در همین ویژگی جستجو
کنیم. اما گزارش یک آدمربایی یک ویژگی مهم دارد: این ماجرا واقعیست. وقتی کنار
وضعیت میرحسین موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد گذاشته میشود تکانهای سنگینی به
وجدان آدم وارد میکند؛ اگر بیدار باشد.
علاوه بر اینکه برای من که دوستان زیادی داشتم
و دارم که یا خودشان به گروگان گرفته شدند و وضعیت آدمربایی را تجربه کردهاند –
زندانیان سیاسی در واقع گروگانهای جامعهی دموکراسیخواه ما اند ـ یا کسی از کسانشان
به گروگان گرفته شده است، توصیفهای کتاب بسیار تاثیرگذار بود. در واقع به جرات میتوانم
عملکرد خود در جریان جنبش سبز را به پیش و پس از خواندن این کتاب تقسیم کنم.
Discover more from Rooh Savar
Subscribe to get the latest posts sent to your email.