بدترین راه برای فهمیدن و روبروشدن با تجربهی انقلاب ۱۳۵۷، نشستن پای صحبتهای انقلابیانِ پشیمان است؛ این حتی بدتر از گوش دادن به روایتهای حکومتی و رسمی است. اینها افراد همانهایی هستند که در سه-چهار دهه پیش، بدون آگاهی تحت تاثیر موج و روح انقلاب قرار گرفتند و آنرا همراهی کردند. همینها هستند که امروز تحت تاثیر موج پشیمانی، حرفهای کلیشهایِ پشیمانانه تحویل دیگران میدهند. البته چیزی که بیشتر از این من را اذیت میکند، تکرار کورکورانهی این حرفها از سوی جوانترهاییست که انقلاب را درک نکردهاند. اینها همانهایی هستند که «قلعهی حیوانات» کتاب مقدسشان است. اثری که هرچند از لحاظ ادبی درخشان است، اما از لحاظ سیاسی تاثیر عمیقی در ناامیدکردنِ انسانهایی دارد که به دنبال تلاش برای تغییر وضعیت خود اند.
برای فهم آن رخداد، نباید پای روایتهای ۳۰ سال بعد نشست. بلکه باید – با اطلاعات و آگاهیای که امروز در دست است – به سراغ روایتهای همان دوران رفت. رمانها، فیلمها، خاطرهها و روایتهای تاریخیای که در همان زمان ساخته و پرداخته شدهاند را خواند و دید. من خودم تا همین پنج-شش سال پیش تحت تاثیر تبلیغات منفیِ دو جبهه بودم. از یک طرف روایت بیروح و رسمیِ حاکمیت از انقلاب، و از طرف دیگر روایتِ انقلابیانِ افسرده و پشیمان. ولی هنگامیکه خوشبختانه توانستم از زیر آوار و خاکستر این دو روایت رها شوم، آنوقت بود که دید بهتری نسبت به آن پدیده پیدا کردم.
اما این رهایی نه حاصلِ خواندنِ تحلیلهای سیاسی و جامعهشناختی و فلسفی دربارهی انقلاب، بلکه نتیجهی برخورد با چند فیلم و رمان و روایت تاریخی بود. پس از دیدن فیلمهایی همچون گوزنها و خواندن رمانهایی مثل «همسایهها» و «رازهای سرزمین من» بود که به حس واقعیِ مردمی که سالهای طولانی زیر یک استبدادِ دستنشانده زندگی میکردند نزدیک شدم. آنوقت بود که شعرهای اخوان و شاملو و… برایم رنگ و معنی تازهای پیدا کردند. با همین نگاه بود که به سراغ روایتهای تاریخی – نه از آن دسته که فقط ردههای بالای حاکمیت و دربار و ارتش و کاخ سفید و تولید سرانهی ملی و… را تحلیل میکنند – رفتم.
انقلاب ۱۳۵۷ را باید در ادامهی انقلاب مشروطه، نهضت ملی نفت و قیام ۱۵ خرداد فهمید. مردمی که از دوران شکوهمند صفویه – دستکم در حوزهی اقتصادی و فرهنگی و اقتدار ملی – ناگهان به قهقرای افغان و افشار و زند و قاجار گرفتار میشوند. این صد سال بدبختیِ همگانی از قضا با شکوفایی انسانمدارِ فرنگ همراه میشود. رودررویی با تجربهی غرب به ایرانیان انگیزه و اعتماد به نفس دوبارهای میدهد که حاصل آن در انقلاب پرشکوه مشروطه نمایان میشود. هرچند که این روزها مُد است که دستآوردهای مشروطه و رخدادهای پس آن را به دید تحقیر تحلیل شود و آن را تجربهای شکستخورده قلمداد نمود. اما اگر بخواهیم تجربهی انقلاب مشروطه را با انقلابهای فرانسه، روسیه (هر دو انقلاب)، انگلستان و چین مقایسه کنیم، درمییابیم که مشروطهی ایرانی نسبت به میانگینِ تجربهی جهانی نمرهی قابل قبولی گرفتهاست. این میانگین را میتوان با اتفاقهایی که پس از هر انقلاب رخدادهاند ارزیابی کرد. یکی از بهترین منبعهایی که برای ارزیابی این رخداد میتوان از آن بهره برد، کتاب «ایران بین دو انقلاب» اثر یروآند آبراهامیان است. تا پیش از انقلاب مشروطه، مردم در همهی معادلههای سیاسی کشور غایب بودند. نقش مردم در سپهر جامعه محدود میشد و آنها جایی در میدان سیاست نداشتند. اشراف و خانها و خارجیها تنها بازیگران سیاسی ایران بودند. اتفاقی که پس از مشروطه افتاد، ورود مردم به سپهر سیاست بود. در طی نزدیک به هشت دهه از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ایران فرازو نشیب زیادی را پشت سر گذاشت. اما کم و بیش همواره مردم در صحنهی سیاست حاضر بودند.
انقلاب ۱۳۵۷ واکنشی بود به حکومت محمدرضاشاه پهلوی که اراده کرده بود مردم را به کل و برای همیشه از سپهر سیاست حذف کند. او یک بنبست تمام عیار سیاسی ایجاد کرده بود. این بن بست را نه تنها در تحلیلهای سیاسی و جامعهشناختی، بلکه در همان رمانها و فیلمها و شعرهایی که در بالا اشاره کردم میتوان به روشنی دید. بازتابِ این بنبست در اثرهای هنری و ادبی در واقع عمقِ رنجی را که مردمِ فهمیدهی ایران از آن وضعیت میکشیدند نمایان میکند. یک سد سیمانی، در حالی که همهی آبراههای خود را بسته است، نمیتواند جلوی حرکت جوشانِ رودی رونده را بگیرد. آب هیچگاه از سد سرریز نمیشود. بلکه آن را میشکند و در هم میکوبد. این همان واکنش طبیعیای بود که مردم در برابر حکومت پهلوی نشان دادند. آن هم با کمترین خشونت ممکن.
مشکل انقلابیون افسرده در رودررویی با انقلاب ۱۳۵۷ پرسش نابجاییست که خود را در برابر آن قرار میدهند. آنها از خود میپرسند: «چرا انقلاب کردیم؟» این پرسش از اساس نادرست است. به همان دلیلهایی که در بالا آوردم اگر آن انقلاب صورت نمیگرفت باید امروز از آنها پرسیده میشد: «چرا انقلاب نکردید؟». اما پرسشی که امروز باید در برابر انقلابیانِ افسرده قرار داد این است: «چرا انقلابی که از آرامترین و کمخشونتترین انقلابهای تاریخ بود، پس از پیروزی به خشونت کشیده شد؟»
من از اینکه به این دسته از افراد لقب «ضد انقلاب» بدهم ابایی ندارم. هم به انقلابیانِ افسرده و هم دنبالهروانِ جوانشان. در اینجا هم «ضد انقلاب» را نه یک فحش و ناسزا، بلکه یک گرایش سیاسی میدانم و به نظرم سزاوار است که آنها شجاعت داشته باشند به ضدانقلابیِ خود گردن بنهند. زیرا که هم در تئوری و هم در عمل از هر راهی برای زدنِ پنبهی تجربهی انقلاب ۵۷ و هر نوعِ دیگر از تحولاتی که متکی به اراده و عمل مردم و به واقع مردمسالار و دموکرات باشد، کم نمیگذارند.
البته این را هم بگویم که از نظر من، حاکمان امروزی ضدانقلابترین نیروهای سیاسیاند. نشاناش همین است که امروزه نه تنها راس هرم حاکمیت انباشته شده از کسانیکه کمترین نزدیکیِ عملی و نظری را با انقلاب ۱۳۵۷ داشتند و دارند، بلکه انقلابیترین چهرههای سیاسی کشور یا در حصر و زنداناند، یا خانهنشین شدهاند و یا از مملکت رانده شدهاند. بعلاوه اینکه بسیاری از آنها در دهههای ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ سرکوب، رانده و حتی اعدام شدند.
Related
Discover more from Rooh Savar
Subscribe to get the latest posts sent to your email.
12 Comments
سلام
لطف میکنید ی چند تا کتاب در همین راستا معرفی کنید؟
سپاس
اینا رو از کجات در آوردی؟ اسمت رو بایدتو کتاب رکوردها بنویسند
با تفسیر شما تا اندازه موفق و تا اندازه ی هم مخالف هستم. ولی خوشحالم که شما هم تفسیر جدیدی ارایه کردید که تا اندازه ای برایم تازگی داشت. ما ایرانی ها به گفتگو نیاز زیادی داریم تا قواعد دموکراسی را یاد بگیریم. دموکراسی از پایین ساخته میشود نه از بالا
خطاب به کسی که گفته
“اینا رو از کجات در آوردی؟ اسمت رو بایدتو کتاب رکوردها بنویسند”
بعد از اینهمه دلیل گویا داشتی مگس به فلان جای الاغ میشمردی. اگر حرف حسابی نداری که بزنی مگه مجبوری اظهار نظر کنی؟ مواظب باش اسم خودت رو تو کتاب رکوردها ننویسن.
رها
نکات جالبی را مطرح نمودید. اغلب کسانی که به صحبت از پشیمانی از انقلاب دامن میزنند, یا دزدان و آدمکشان پهلوی چی هستند, که از ابتدا هم با انقلاب نبوده و مخالفتشان هم با انقلاب به خاطر قطع دستشان از غارت و دزدی است و یا آدمکشان خط امامی, موسوم به اصلاح طلب, هستند که برای توجیه همکاری با رژیم, به اینگونه خود را تبرئه میکنند. بدون آنکه بروی خود بیاورند که انحراف انقلاب ایران در سال ٥٧ اساسا محصول چماقداریها و سرکوبگریهای خود اینها بوده است. یک انقلاب موفق نیاز به انقلابیون آگاه و معتقد به اهداف انقلاب دارد. این جماعت نه ان زمان انقلابی بوده اند, و نه هم اکنون اصلاح طلب به معنای واقعی کلمه اند. همین جماعت خود قاتل انقلابیون واقعی بوده اند, انقلابیونی مثل مرحوم سعد سلطان پور که زندگی خود را در مبارزه با رژیم شاه و اغلب در زندانهای شاه گذراندند. همین جماعت پس از انقلاب ریش گذاشتند و به ناگهان زیر علم خمینی رفتند و شعر و شعارهای سوپر دولوکس ضد امپریالیستی میدادند و به بهانه مبارزه با آمریکا, به چماقداری علیه مردم پرداختند و به سرکوب جامعه مدنی ایران پرداختند. اینهایی که مرحوم مهندس بازرگان نخست وزیر دولت موقت از آنان به عنوان “انقلابیون پس از انقلاب” یاد میکرد.
رها
وقتی به کامنت یا نوشتههای کسانی که رعایت ادب را نمیکنند برخورد میکنم بیشتر معتقد میشوم که ما هنوز راه درازی داریم تا به دموکراسی برسیم. نشانه های دموکراسی فقط انتخابات، احزاب سیاسی و غیره نیستند. بلکه خمیره دموکراسی احترام به حقوق دیگران است. بدون وجود چنین احترامی در بین مردم سایر مظاهر دموکراسی مفت نمیارزند. نداشتن فرهنگ دموکراسی درست مانند آن است که شخصی ماشین گران قیمتی بخرد ولی بلد نباشد آن را راه ببرد.
ما ایرانیها در یک صد سال گذشته فقط مظاهر دموکراسی را وارد کشور خود کردیم ولی هنوز اصول و قواعد آن را یاد نگرفته ایم. بسیاری از ما حتا با وجود زندگی در کشورهای دمکراتیک هنوز با راه و روش دموکراسی بیگانه ایم
دو نسل را نابود کردید دست بر نمیدارید؟ به آنهائی که با دیدن بدبختی مردم وجدانشان تکان میخورد و مسئولیت قبول میکنند و معذرت خواهی میکنند میپرید ؟ کشتین ما را تو این ۳۵ سال هی ضد انقلاب به این و اون گفتن و اعدام و بدبختی و بیچارگی، البته از کسی که دوران صفویّه را طلائی میداند انتظاری بیشتر نمیتوان داشت. خود حزباللهیها هم دیگه ۲۲ بهمن و انقلاب را جدی نمیگیرند و مشغول خرید از دستفروشهای کنار خیابان بودند به جای شعار دادن تو راهپیمایی امسال، کلی از این انقلابیون گند زدند به مملکت بعد هم فرار کردند به خارج از کشور به جز این اصلاح طلبها مثل همین آقای عضو جبهه مشارکت نویسنده مطلب که از یک طرف تبلیغ ولایت فقیه را میکنند از آن طرف از شاه ایراد میگیرند و تقیه میکنند. خطاب به انقلابیون فراری در خارج هم میگویم اگر این انقلاب انقدر خوب است خوب برگردید زیر سایه انقلابتون زندگی کنید به جای گیر دادن به جوانانی که حالشون از انقلابتون و رهبر انقلابتون و ایدئولوژیهای احمقانتون به هم میخوره و تمام عمرشون را تو این جهنمی که شماها درست کردید به فنا دادند. خطاب به خط امامیها و اصلاح طلبها هم که میخواهند به دیگران درس دمکراسی خواهی بدهند بگویم هنوز اثر شلّاقهایتان در دوران طلائی امام بر بدن زن و مرد این سرزمین هست، دست از تقیه و خدعه میراث امام راحل بردارید.
22بهمن نتیجه حرکت یک مشت مذ هبیون آدم خوار و گروهکهای احمق(مجاهدین خ…ر و فداییان خ…ر )و عدهای روشنفکران شوت و متوهم (ملی منقلی ها و نهضت آزادی ها و ملاک های جبهه ملی)و چپی ها و تودهای های بی وطن و مردم همیشه صحنه دارکه به دنبال ماتحت یک آخوند تخم هندی گمنام و عصبانی به نام خمینی راه افتادن که بدون آنکه خودش بفهمد و شاید هم فهمیده!؟عامل منافع انگلیس و امریکا در منطقه شده! و این معجزه در 22 بهمن 1357 اتفاق افتاد و نکبت و تعفن این معجزه ما تحت امام 35 سال این کشور را دچار کرد . ای انقلابیون شما اکنون سن تان بالا رفته و عده ای تون مرده و عده ای پاتون لب گوره پیش از مردن از این فرصت بهره ببرید و دست به یک اقدام انقلابی دیگر بزنید و در پیشگاه ایران و ایرانی اظهار ندامت و در خواست بخشش کنید پیش از اینکه این ننگ ابدی برای همیشه به پایتان نوشته و ثبت شود.
نکات جالبی را مطرح نمودید. اغلب کسانی که به صحبت از پشیمانی از انقلاب دامن میزنند, یا دزدان و آدمکشان پهلوی چی هستند, که از ابتدا هم با انقلاب نبوده و مخالفتشان هم با انقلاب به خاطر قطع دستشان از غارت و دزدی است و یا آدمکشان خط امامی, موسوم به اصلاح طلب, هستند که برای توجیه همکاری با رژیم, به اینگونه خود را تبرئه میکنند. بدون آنکه بروی خود بیاورند که انحراف انقلاب ایران در سال ٥٧ اساسا محصول چماقداریها و سرکوبگریهای خود اینها بوده است. یک انقلاب موفق نیاز به انقلابیون آگاه و معتقد به اهداف انقلاب دارد. این جماعت نه ان زمان انقلابی بوده اند, و نه هم اکنون اصلاح طلب به معنای واقعی کلمه اند. همین جماعت خود قاتل انقلابیون واقعی بوده اند, انقلابیونی مثل مرحوم سعد سلطان پور که زندگی خود را در مبارزه با رژیم شاه و اغلب در زندانهای شاه گذراندند. همین جماعت پس از انقلاب ریش گذاشتند و به ناگهان زیر علم خمینی رفتند و شعر و شعارهای سوپر دولوکس ضد امپریالیستی میدادند و به بهانه مبارزه با آمریکا, به چماقداری علیه مردم پرداختند و به سرکوب جامعه مدنی ایران پرداختند. اینهایی که مرحوم مهندس بازرگان نخست وزیر دولت موقت از آنان به عنوان “انقلابیون پس از انقلاب” یاد
ممنون از نظرهای دوستان.
دربارهی نظر دوستی که دربارهی رسیدن به دموکراسی گفته بود؛ از نظر من هیچ زمان در هیچ شرایطی و در هیچ جامعهای ما به چیزی به اسم «دموکراسی» نمیرسیم. دموکراسی چیزی نیست که به آن برسیم. دموکراسی و مردمسالاری یک راه است که باید آن را خوب پیمود. جامعهی ما هم در حال پیمودنِ مردمسالاریست.
به روح سوار: درست گفتید! دموکراسی برای شما چپهای اصلاح طلب فقط راهی است برای رنگ کردن مردم و سوار شدن به خر مراد در سیستم سیاسی. و الا شما مطلقا دموکرات نیستید.