مانیفست اقتصادی-سیاسی میرحسین موسوی/ سخنرانی منتشرنشدهای از میرحسین در سال ۱۳۸۶
2014-04-08گزارشِ صد سال آدمربایی در زمانهی وبا
2014-04-18
یکی از هواداران سعید جلیلی در گوگل+ به اینکه هواداران جنبش سبز و دولت روحانی دیروز در دانشگاه امیرکبیر نگذاشتند او به راحتی سخنرانی کند، اعتراض داشت. او شعاردهندگان در این مراسم را متهم کرده بود که قواعد بازی را رعایت نمیکنند و گفته بود: «اگر در هنگام سخنرانیِ یکی از همفکران اینها یک همچین اتفاقی میافتاد، آیا آنها دیگران را به دیکتاتوری و سرکوبگری محکوم نمیکردند؟» (نقل به مضمون).
باید خدمت ایشان و دیگر کسانی اینطور فکر (و البته بیشتر تبلیغات) میکنند، یا حتی کسانیکه از این حرفها تردیدی در دلهاشان بوجود آمده یا خواهد آمد چند نکته را یادآوری کنم.
۱- این افرادی که دیروز اینقدر دردشان گرفته است، یا بسیار فراموشکارند یا اینقدر کم سن و سالاند که مجلسها و سخنرانیهایی که رفقایشان (و یا حتی خودشان) در سالهای دههی ۷۰ و ۸۰ هر روز و هر روز به هم میزدند را به یاد نمیآورند. منظورم حتی فاجعهی تلخ کوی دانشگاه تهران و تبریز نیست. بلکه دربارهی چوبزنها و چاقوکشهایی حرف میزنم که هر روز به دانشگاهها و مسجدها میریختند و به کوچک و بزرگ رحم نمیکردند. دستکم من از بهار ۱۳۷۶ که رفقای این دوستان به مسجد حوض لقمان در نزدیکی حرم امام رضا در مشهد هجوم آوردند و شیشهها را شکستند و سخنرانی سید محمد خاتمی را که نامزد انتخابات ریاست جمهوری بود را به هم ریختند، سابقهی این دوستان را تجربه و لمس کردهام. از همان روزها (و حتی پیشتر ) تا پایان دولت خاتمی کارِ این رفقا همین بود. حتی بعد از اینکه متوجه شدند که کتک زدن همیشه جواب نمیدهد، بعضی وقتها میآمدند وسط سخنرانی استادان دانشگاه یا منتقدان، بساط پهن میکردند و زیارت عاشورا میخواندند و مانع برگزاری جلسهی قانونی میشدند. و به هر صورت هم که مجلس را به همیزدند هیچ کس نبود که یقهی آنها را بچسبد و برخورد قانونی با آنها بکند. هنوز چهرهی سعید عسگر، کسی که با اسلحهی گرم به مغز سعید حجاریان در وسط خیابان و در روز روشن شلیک کرد را به یاد دارم. او که در پاسخ به پرسشهای قاضی لبخند تمسخرآمیز میزد و حتی از اینکه نتوانسته بود ماموریتش را درست به پایان برساند ابراز ناخرسندی میکرد.
با آغاز دولتِ احمدینژاد سرکوبِ فیزیکی جای خود را به سرکوب ساختاری داد. یعنی اگر پیش از آن، سخنرانی منتقدان به هم ریخته میشد، در این دوران دیگر به منتقدان اجازهی سخنرانی داده نمیشد. به همین دلیل دیگر مجلسی هم برای بههم زدن و آشوب کردن وجود نداشت. همین شد که برخی از این دوستان عادتِ فروخوردهی خود را در سال ۱۳۸۸ جبران کردند و به کتک زدن مردم در کوچه و خیابان روی آوردند. شاید خیلی از جوانترهایی که آنها را همراهی میکردند نمیدانستند که این دعوا بیشتر از آنکه ایدیولوژیک و عقیدتی باشد، ریشه در عادتها و البته دعواهای قدیمیِ سرکوبگران دارد.
۲- باید به دوستانِ اقتدارگرایی که یکشبه دموکرات شدهاند و از قواعد گفتوگو سخت به میان میآوردند و از اینکه جلوی «آزادی بیان» نامزد شکستخوردهی مورد علاقهشان گرفته شده است یادآور شد که اگر جلیلی فرد شمارهی یک مورد علاقهی آنهاست، افراد مورد علاقهی بخش زیادی از مردم اکنون یا در زنداناند یا ممنوع از سخنرانی. مصطفی تاجزاده چهار سال است که در قرنطینه و انفرادی به سر میبرد. محسن میردامادی، محسن صفایی فراهانی، بهزاد نبوی، احمد زیدآبادی و… در زندان به سر میبرند. و حتی بسیاری از دانشجویان همین دانشگاه امیرکبیر هنوز در زندان و تبعید ناجوانمردانه به سر میبرند. چطور آقای جلیلی فکر کرده میتواند در دانشگاه امیرکبیر سخنرانی «عمومی» بدون حاشیه داشته باشد، در حالیکه مجید توکلی هنوز در زندان به سر میبرد؟
۳- این حرفها در حالی زده میشود که هنوز زخمهای سرکوب ۸۸ بر بدن خیلی از مردم باقی مانده است. زخمهایی که از سوی همین آقایان و خانمها پدید آمده و بر خلاف قانون اساسی که به مردم حق اعتراض صریح داده است، به سرکوبگری روی آوردند. بعید نیست که بسیاری از جوانها و دانشجویان در دانشگاه امیرکبیر، اگر نه خودشان، دستکم یکی از نزدیکانشان زخمخوردهی سرکوبهای ۸۸ باشد.
۴- چهار-پنج سال سرکوب و فحاشی دروغ و نفرتپراکنی در تلویزیون و رسانههای عمومی کافیست تا هرگاه اندکی فضا باز شود، سرکوبشدهگان به فریاد آیند. این فریادها نتیجهی بذری است که در این چند سال در دل و ذهن مردم کاشته شده و اگر تدبیری برای آن اندیشیده نشود، کار را به تقابلی جدیتر میکشاند. خوشبختانه جوانان امروز از گذشته درسها گرفتهاند و تعادل را هرجا که لازم باشد برقرار میکنند. یعنی اگر جایی فضا به خشونت کشیده شود، آنها هوشیاری به خرج میدهند و برخورد عاقلانه پیشه میکنند و هرجا هم که انفعال بیعملی پیش بیاید وارد عمل میشوند و شجاعت به خرج میدهند. در این زمینه به نظرم جوانهای پس از ۸۸ از ما که تعادل را با انفعال اشتباه گرفته بودیم و جلوی متجاوز ایستادگی نمیکردیم، هوشیارتر و شجاعترند.
۵- وضعیت عادی نیست. اینطور نیست که همه چیز تا کنون آرام بوده و حالا یکهو عدهای پیدا شدهاند که قاعدهی بازی را رعایت نمیکنند. شما آقایان و خانومهایی که امروز دردتان گرفته است، خیلی وقت است که همهی قاعدههای زندگی مسالمتآمیز را شکستهاید و اکنون نباید انتظار داشته باشید مردم به این بی قائدگی پایبند باشند. بنابراین پاسخ پرسش اصلی در سرخط این یادداشت از نظر من «نه» است. قاعده خیلی وقت است که به هم خورده است و بخشی از مردم با اعتراض به دنبال بازسازیِ قاعدهاند. قاعدهای که به «ایران برای همهی ایرانیان» پایبند باشد.
***
من این چند خط را بیشتر برای جوانهایی نوشتم که امروز دانشجویند و روزهای دهههای ۷۰ و ۸۰ را تجربه نکردهاند.
همچنین تلاش میکنم تا باب گفتگوی انتقادی با جریان اقتدارگرا و محافظهکار (دستکم جوانانشان) را باز نگه دارم. چون در نهایت، وجودِ فضایی که بتوان حرف زد و گفتگو کرد بدون اینکه کسی عربده بکشد، پنجه بکس بکوبد، چوب و باطوم بزند و… نه تنها به سود همهی ما، بلکه به سود آیندهی مملکت است.
Discover more from Rooh Savar
Subscribe to get the latest posts sent to your email.
2 Comments
هموطن گرامی اگر اروپا توانست با گفتگو مقابل فاشیسم بایستد شما هم میتوانید
تا وقتی که این رژیم و این ولایت فقیه وجود داره همین آاش و همین کاسه است، حالا فرق نمیکنه که کی رئیس جمهور باشه، هیچ انسان درست کاری در میان اینها نمیتونه خدمت کنه چون نمیگذارند پس بی خود به دنبال راه حلهای بیهوده نباشید و بیایید کار را یک سر کنیم و این اجنبیهای ضدّ ایرانی و ضدّ انسانی را از کشورمان بیرون کنیم، اگه شما ایمان به درست کاری دارید غیر فروپاشی این ولایت شانسی نیست