#دلواپسیم میوهی جنبش سبز است؛ چرا؟
2014-05-08کدام کشورها نژادگراترین مردم را دارند؟ وضعیت ایران چگونه است؟
2014-05-26چند وقت پیش چند تا از دوستان فرانسویام به ایران سفر کرده بودند. وقتی که باهم سفرشان را مرور میکردیم، چند چیز مرا بسیار اذیت کرد.
اول ارزش بسیار پایین پول ملی؛ وقتی که در عکسها میدیدم که یک مشت پول ایرانی با چندین و چند صفر از یک اسکناس معمولی یورو کم ارزشتر است.
دوم: نا امنی دخترانِ تنها در خیابان؛ وقتی دوستم تعریف میکرد که در خیابانهای شمال تهران وقتی میخواسته تنها قدم بزند پسری دنبالش راه افتاده و با سماجت در ایجات مزاحمت، لذت قدم زدن در تنهایی را بر او زهر کرده. از نظر من تنها روزی گشت ارشاد جرات نمیکند در خیابان به دختر و پسر (در واقع به دختران و رابطهی پسران با آنها) گیر بدهد که پیشتر پسرها و مردها دست از ایجاد مزاحمت خیابانی برای زنان بردارند. در واقع مزاحمتی که گشت ارشاد ایجاد میکند، از لحاظ منطقی ربط مستقیمی به مزاحمتی دارد که مردها برای زنها ایجاد میکنند. در اینباره به صورت جداگانه خواهم نوشت.
سوم: رانندگیِ بدِ مردم در خیابانها و جادهها که مرگ را همواره جلوی چشم آدم میآورد. از این بدتر رانندهایست که بد و خطرناک رانندگی میکند، درحالیکه جان چند نفر همراهش خواه ناخواه به او بستگی دارد و او به این مسئله بیتفاوت است.
همچنین رانندهای که به دلیل نشستن پشت یک وسیلهی آهنی خود را برتر میداند و به راحتی حق تقدم عابر پیاده را زیر پا میگذارد و پیادهای که حتی اگر حق تقدم با او باشد، باز هم صبر میکند تا خودروی آهنی رد بشود و بعد او به راهش ادامه دهد، نمونههایی ترسناک از روابط قدرت در یک جامعهاند. در اینباره هم جداگانه خواهم نوشت.
چهارم : برخورد بد و زشت ماموران و کارمندان دولت و حکومت با خارجیها. که البته این ماموران با خود ایرانیها نیز برخورد مناسبی ندارند. اما نباید فراموش کنیم که این ماموران و کارمندان آدمهای دور و بر خودمان و شاید حتی خودمان هستیم که گهگاه غیرانسانی و حتی با نفرت با «دیگران» برخورد میکنند/میکنیم.
پنجم: شهوت شرابخواری. من البته در ایران هم که بودم فکر میکردم خودم کمی غیرعادی هستم که برخلاف بسیاری از دوستانم گرایش به خوردن مشروب تا سرحد مرگ و به اصطلاح «سگ مستی» ندارم. اما اینجا هم که آمدم، دیدم آدمها به طور معمول شراب را برای مستشدن نمیخورند. بلکه به عنوان چاشنی و حاشیهای بر غذا و مهمانیشان در نظر میگیرند. اگر ده نفر دور هم جمع شوند، ممکن است یک نفر مست شود و آن نه نفر دیگر هم تمام حواسشان است که او به خودش و دیگران آسیبی نرساند و تا زمتنی که حالش خوب بشود از او مراقبت میکنند. آدمهای عادی شاید یکی دو بار در طول سال مست کنند، آن هم با شرایطی که گفتم و اینطور مستشدنها بیشتر در بین جوانهای ۱۸ تا ۲۲-۲۳ ساله دیده میشود. اما بعضی از دوستانم حتی وقتی از ایران هم که خارج میشوند آن شهوتِ مستی را با خودشان حمل میکنند. بارها دیدهام که یک ایرانی یک غیر ایرانی را به زور و با لبخند و تمسخر و… به نوشیدن بیش از معمول شرب دعوت میکند و حتی به او فشار میآورد. شاید این رفتار به این دلیل باشد که الگوی روسی در نوشیدن بر رفتار ما حاکم شده است.
البته همین دوستان فرانسویام از شادی و امید و جنب و جوش جوانهای ایرانی حیرت زده شدند. چیزی که ما خودمان هم خوب نمیفهمیماش. اما یک جوان غربی که دیگر هیچ چشماندازی به جز ۱۱ ماه کار و یک ماه مسافرت ندارد، تازه اگر در این شرایط کاری امروز خوششانس باشد، و کمتر امر معنوی و فرهنگی و سیاسی و غیر اقتصادیای در مرکز زندگیاش قرار دارد، با دیدن این وضعیت شگفتزده میشود و از خودش – و گاهی از من- میپرسد: «چطور میشود این همه امید و جنب و جوش داشت؟»
همچنین از رابطهی عاطفیای که بین دوستان و بویژه جنس موافق است هم بسیار شگفتزده شده بودند. درحالیکه بسیاری از غربیها به شکل افراطیای دچار هوموفوبی و همجنس-هراسی هستند و حتی از روی شانه زدنی دوستانه هم پرهیز دارند، ما ایرانیها – و بسیاری دیگر از مردم منطقه – بدون هیچ توهم و هراسی، یکدیگر – از جنس موافق – را در آغوش میکشیم و گهگاه به همدیگر تکیه میکنیم.
Discover more from Rooh Savar
Subscribe to get the latest posts sent to your email.