فرم، محتوا، اتفاق؛ دیالکتیکِ هنر و سیاست نزد میرحسین / بخش نخست
2014-05-05چهار تجربهی تلخ از سفرِ دوستان فرانسویام به ایران و دو نکتهی ارزشمند
2014-05-21اتفاقی که در ماجرای #دلواپسیم افتاد برایم خیلی جالب و هیجان انگیز بود.
بیایید ماجرا را یک بار باهم مرور کنیم:
یک عده از بنیادگرایان و تندروان نزدیک به امثال احمدینژاد و جلیلی همایشی با نام «دلواپسیم» برگزار کردند و در آن به نقد سیاستهای دولت روحانی دربارهی پروندهی هستهای پرداختند. بلافاصله در فضاهای عمومی، از روزنامههای اصلاحطلب و نزدیک به دولت گرفته تا سایتهای منتقد و همچنین کاربران شبکههای اجتماعی اینترنتی، موجی از واکنش به این ماجرا شروع شد. همهی این واکنشها یک جنبهی مشترک داشتند و آن هم انتقاد به دلواپسی دروغین اقتدارگرایان و تندروها و بعلاوه ابراز و بیانِ دلواپسیهای جدی و واقعی خودشان.
برای اینکه نشان بدهم روحیهی سیاسی مردم تغییر کرده و این تغییر پس از جنبش سبز بوجود آمده و نتیجهی این جنبش است، دعوت میکنم بیایید باهم تصوری بکنیم. تصور کنیم اگر یک همچین همایشی در سالهای پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ برگزار میشد واکنش عمومی مردم، شامل اصلاحطلبان و معترضان، چه بود؟ به نظر من بسیاری از کنشگران سیاسی از واکنش مستقیم پرهیز میکردند و مردم و متعرضان عادی هم دلواپس بودن را نشانهای از تندرو بودن و فاسد بودن (و هر صفتی که به جریان اقتدارگرای حاکم نسبت میدهند) میدانستند. برای اینکه ثابت کنم این تصور از واقعیت دور نیست، باید یادآوری کنم که واژهها و صفتهایی همچون اصولگرایی و ارزشگرایی و یا ارزشیبودن در همین دوران دچار همین بلا شدند. جریان اقتدارگرا از صفتها و عبارتهایی زیبا و پرمعنا برای نمایشِ سیاسی خود استفاده میکرد، درحالیکه تنها واکنش معترضان این بود که انحصار آن ارزشها را دو دستی تقدیم اقتدارگرایان میکردند.
اما در ماجرای #دلواپسیم این اتفاق نیفتاد. بلکه برعکس معترضان در موجی گسترده و ویرانگر، آوار دلواپسیهای خود را روی سر اقتدراگراها ریختند، ابزار را از چنگ آنان درآوردند و علیه خودشان به کار بردند.
«به یاد دارم در دیدار شورای سیاستگذاری ستاد۸۸ با میرحسین موسوی که پیش از آغاز تبلیغات انتخاباتی برگزار شد, کاندیدای سبزها به کلیدی ترین استراتژی خود اشاره کرد. وی گفت: “امرزو شاهدیم گروهی که بر قدرت تکیه زده است, بهترین ارزشهایمان را از ما دزیده است, و بدتر از آن, از این ارزشها علیه خودمان استفاده می کند. ارزشهایی مانند عدالت, اسلام، مستضعفین، مبارزه با فساد و… که ما به خاطر بیان آنها بیشترین هزینه ها را پرداختهایم، امروز مانند چماقی در دستان گروهی در حاکمیت شده است که مدام بر سر مردم می کوبند. من آمده ام تا تلاش کنم که این چماق را از آنها پس بگیریم و آنها را خلع سلاح کنیم”».
این چند خط داخل پرانتر از یادداشتی بود که در اسفندماه ۱۳۸۸با یادآوری سخنان میرحسین در فروردین همان سال، دربارهی واکنش به پاککردن رنگ سبز در پرچمها از سوی دولت نوشته بودم. جریانی که یک روز برای رقابت انتخاباتیاش پرچم ایران را در برابر نمادهای سبز علم کرده و از آن سوءاستفاده مینمود، اینقدر عقب نشینی کرده بود که حتی پرچم رسمی کشور را هم سانسور میکرد. همان روزهایی که ما در خیابانها شعار میدادیم « موسوی، موسوی، پرچم ایرانِ منُ پس بگیر!»
بعد اضافه کرده بودم: « به نظر می رسد، پروژۀ میرحسین، تا حدود زیادی موفقیت آمیز بوده است. همانطور که دیگر چماق سوء استفادۀ ابزاری از اسلام و عدالت و… برای مبارز با جنبش اعتراضی ایرانیان، در جامعه حنایش رنگ باخته است و پرچم ایران نیز از دست کودتاچیان رها شده و به آغوش ملت بازگشته است. این دستاورد جنبش سبز است. خلع سلاح سنگر به سنگر.»
حالا پس از نزدیک به پنج سال میبینیم که این روش به یک رویهی عمومی تبدیل شده. همایش دلواپسان تمام شد. اما پرچمِ دلواپسیهای ما هنوز بالاست.
Discover more from Rooh Savar
Subscribe to get the latest posts sent to your email.