از هنگامی بسیاری از نویسندهها متوجه اینترنت شدند، از وقتی که پژوهشگران ادبیات شبکههای اینترتتی را کشف کردند و از زمانیکه روزنامه نگاران متوجه رقیبان اینترنتی خود شدند، وسوسهی کوتاهنویسی بین آنها در گرفته است. هرچه جلوتر میرویم، ضرب-آهنگ برنامههای تلویزیونی (به جز صدا و سیما) تندتر میشود و مطلبهای روزنامهها و سایتها کوتاهتر و خلاصهتر.
از یک لحاظ این ماجرا خوب است و از یک جنبه بد. خوبیاش در این است که از تکرار مکررات پرهیز میشود و گزیده-گویی جا میافتد. به قول نظامی: «بااینکه سخن به لطف آبست// کمگفتن ِ هر سخن صوابست … / کم گوی و گزیده گوی چون دُر / تا ز اندک تو جهان شود پُر». البته توجه داشته باشیم که خود نظامی بسیار نوشته و مثنوی هفتاد من برای ما به یادگار گذاشته. اما گزیده نویسی را در بین هزاران بیت و جملهی خود رعایت کرده و از آن به عنوان یک تکنیک و شیوه و نه یک ارزش یاد میکند.
اما آیا این همه اصرار در کوتاه و خلاصه نویسی که امروز مد شده است در نهایت به بیراهه نمیرود؟ اینکه رسانهها خوانندهها را به تنبلی عادت بدهند چه تاثیری در آگاهی جامعه خواهد داشت؟ آیا جویده-نویسی باعث نمیشود که بخشهای زیادی از حقیقت و واقعیت نادیده بماند و قضاوتهای ناقص و نادرستی را در پی داشته باشد؟ اینها ضعفهای افراط در کوتاه-نویسی است.
اما شاید جالب است بدانید که این کوتاه نویسی، نه تنها محدود به چند سال و حتی سدهی گذشته نمیشود، بلکه سابقهاش به خیلی عقبتر بر میگردند. شاید به زمانی که صنعت چاپ گسترش یافته و انبوهی از کتابها و روزنامهها هر روز بین باسوادان دست به دست میشده. تازه در آن زمان صنعت موسیقی و تلویزیون و سینما وجود نداشته و «خواندن» از اندک تفریحهای باسوادان به حساب میآمده است.
مدتهاست که گاه و بیگاه به این پدیدهی جویده گویی و پریده-نویسی فکر میکنم. دیروز کتاب «ترس و لرز» از
سورن کیِرکگور (ترجمهی عبدالکریم رشیدیان) را دست گرفتم. او در پیشگفتار کتاب در سال ۱۸۴۳م. مینویسد:
در عصری که نویسندهای که میخواهد خوانندگانی دست و پا کند باید مراقب باشد که به شیوهای بنویسد که کتاب به سهولت در اثنای چرت بعدازظهر دنبال شود، و بکوشد خود را در هیئت باغبانِ جوان مودبی در «تبلیغاتچی»* با کلاهی در دست و با گواهینامهای از محل کار قبلی، به اهالی محترم عرضه کند، [در چنین زمانهای] نویسنده به سهولت میتواند سرنوشت خود را پیشبینی کند. او به آسانی میتواند پیشبینی کند که سرنوشت او آنست که به کلی نادیده گرفته شود. او از این رویداد ترسناک، که نقدی حسودانه بیش از یک بار او را خواهد گزید، احساسی قبلی دارد؛ او از این تصور باز هم وحشتناکتر برخود میلرزد که کاتبی ساعی، یک بلعندهی عبارات، که برای نجات آموزش همیشه آماده است همان کاری را با نوشتههای دیگران انجام دهد که تروپ** برای «پاسداری از حسن سلیقه» به طرزی باشکوه با کتابی موسوم به انهدام نوع بشر انجام داد، نویسنده را به پاراگرافهایی تجزیه کند و این را با همان انتعطافپذیری مردی انجام دهد که به خاطر علاقه به علم نقطه گذاری خطابهاش را با شمارش کلمات چنان تقسیم کرد که بعد از هر پنجاه کلمه یک نقطه و بعد از هر سی و پنج کلمه یک نقطه ویرگول قرار میداد.»
گویا این کوتاه-نویسی نتیجهی دنیای مدرن است. همانطور که سرعت زندگی در دنیای مدر روز به روز بیشتر و زندگی پرشتابتر میشود، مطلبهای و برنامههای رسانهها کوتاهتر و پرشتابتر عرضه میگردند. آیا این روند خوب است. آیا کوتاه-نویسی همان گزیده-گویی است؟ چه تفاوتی بین گزیدهگویی حافظ و یا حتی والتر بنیامین با خلاصه-نویسیها و جویده-گوییهای رسانههای امروزی وجود دارد؟
پینوشتها:
* اشاره است به یک آهگهی تبلیغاتی در نشریهای که مدیرش به شدت مورد سرزنش کیرکگور بود و گربه سیاه او به حساب میآمد و در اینجا با تحقیر «تبلیغاتچی» نامیده شده است.
** تروپ شخصیتی است در نمایشنامهای از
جان لودوینگ هیبرگ شاعر و نمایشنامهنویس دانمارکی. تروپ در این نمایشنامه در حالی که دستنوشتهی تراژدیش به نام
انهدام نوع بشر را به دو قسمت مساوی پاره میکند میگوید: «اگر حفظ سلیقه بیش از این هزینه ندارد چرا نباید این کار را بکنیم؟» [پی-نوشتهای آقای رشیدیان کامل نبود و من چند خط اضافه کردم]
*
Source: New feed
Related
Discover more from Rooh Savar
Subscribe to get the latest posts sent to your email.