Ni philosophique, ni idéologique, mais diplomatique : le discours de Rouhani à l’ONU
2014-09-28بده بستانِ فرانسه و عربستان/ دربارهی نقش فرانسه در مذاکرههای هستهای
2014-11-24مجلهی نووِل اُبزِرواتُر در ویژهنامهای، ۳۹ گفتگو یا مقاله از ۳۹ روشنفکر همچون ادگار مورن، ژان بودریار، امانوئل لویناس،، پل ریکور، برنارد لوی و…، را در یک شماره منتشر کرده است. نوشتهها و گفتگوهایی که همگی در سالهای گذشته انجام شده بودند و دوباره در این ویژهنامه گردآوری و نشر گردیدهاند. داشتم گفتگوی این مجله با آمارتیا سن (برندهی جایزهی نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۸) را میخواندم که در سال ۲۰۰۵ (۱۳۸۴) انجام گرفته بود که به نکتهی جالبی برخوردم. البته عینِ همین گفتهها را برای نخستین بار از زبان یک دوست جوان روزنامهنگار یونانی در سال ۲۰۰۹ (۱۳۸۸) شنیدم که آن زمان تاثیر زیادی روی نگاهم به مردمسالاری گذاشت. گفتگو اینگونه آغاز میشود:
نوول ابزرواتر: غرب با این ایده زندگی میکند که او است که دموکراسی را در یونان بوجود آورده. این ایدهای خطا است؟
آمارتیا سن : اگر بخواهیم سرچشمهی مردمسالاری را در نظر بگیریم، یونان بیتردید جایگاه تاریخیِ مرکزیای دارد و این ممکن نبوده مگر به سبب سامانهی انتخاباتیای که در سدهی ششم پیش از میلاد مسیح انجام پذیرفت، و همچنین از طریق سنتی که یونان در بحث عمومی داشت. پس من احترام زیادی به یونان میگذارم. اما من با این شبیهانگاری یونان با غرب مخالفم. یونانیان برای داشتن دیالوگ با ایرانیان، هندیها و یا مصریها بسیار پراشتها بودند تا نسبت به گوتها یا ویزیگوتها! اسکندر بیش از یک سال را در هند گذرانید و فروتنی زیادی برای گوش دادن به مردمی که ملاقات میکرد داشت؛ از جمله فقیرترینها. روشنفکران آن دوران پیش از هرجا تحت تاثیر شرق بودهاند. بنابراین، همین سرزمینها بودند که به یونان، سامانهی انتخاباتیاش را عرضه کردند؛ پیش از فرانسه، آلمان یا بریتانیای کبیر. میراث یونان بیشتر شرقی است.
همچنین تقابل شرق-غرب ساختگی است، به همان اندازه که تقابلهای ساخته شده برپایهی نژاد ساختگیاند. بویژه هنگامیکه بحث بر سر مردمسالاری است. شش قرن پیش از منشور کبیر انگلستان [در سال ۱۲۱۵ میلادی]، ژاپن از موهبت قانون اساسیای برخوردار بود که امپراتور را مجبور به رعایت آن پیش از گرفتنِ هر تصمیمی میکرد. و هند یک سنت بزرگِ بحث عمومی دارد که من در کتاب آیندهام « The Argumentative Indian» آن را نشان میدهم. …
این خطا از کجا ناشی میشود؟ از خودبینی؟
از وضعیت تاریخی. چیزی که ما آن را امروز میشناسیم، به طور انکارناپذیری دستآورد مدرنیته و سدههای روشنگری است. مفهومهایی همچون [نظام] چندحزبی و روند انتخاباتی، در انگلستان، اسکاتلند، آمریکا و… زاییده شدهاند. توکویل میگفت که مردمسالاری همزمان مدرنترین و باستانیترین ایده بوده است. ما مردمسالاریِ امروزین را با شکلِ اصلیاش که در یونان، و البته در حکومتهای ایتالیا در قرون وسطا و بویژه در ژاپن و هند تکرار شد، قاطی میکنیم.
پس ساموئل هانگتینتون با بیان اینکه مردمسالاری پیش از مدرنیته وجود داشته و همچنین ازپیش با «غرب» پیوند داشته، در اشتباه است؟
در شکل کنونی، مردمسالاری از مردنیته جداناشدنیست. اما خودِ ایدهی یک دولتِ بناشده بر بحث عمومی بیتردید خیلی قدیمی است. اشتباه تاریخی این است که با دیدی گذشتهگرایانه همهی بحثهایی که به تعیین دموکراسی در دوران روشنگری ختم شدند را به سنت غربی بچسبانیم.
Discover more from Rooh Savar
Subscribe to get the latest posts sent to your email.