« Comme Sartre et Camus », le musicien iranien Hossein Alizadeh refuse la Légion d’honneur
2014-12-03سریال بورگن؛ زنی در قدرت
2014-12-05سریال «بورگن؛ زندی در قدرت» [IMDb] ماجرای زنی است که رییس حزب میانهروی دانمارک است. حزب خانم بورگن به طور غیرمنتظره ای در انتخابات پارلمانی دانمکارک پیروز میشود و او به واسطهی این پیروزی به مقام نخست وزیری میرسد. اما این تازه اول راه است.
در طول داستان، با مشکلهای پرشماری که یک زن به عنوان سیاستمدار با آنها درگیر است روبرو می شویم. مشکلهایی که البته برای دنیای مردانهی سیاستورزی «حلشده» است.
اما جذابترین مسئله ای که این سریال برای من داشت بحث سیاست در کشورهایی مثل دانمارک بود. در واقع در چنین کشورهایی سیاست مرده است. دستگاه دولت فقط کارش رتخ و فتخ امور و مدیریت جامعه است. مهمترین مسئله های سیاسی یا زیر سلطه ی آمریکا، به عنوان حامی و شریک اصلی این کشورها، قرار دارند؛ یا از لحاظ فرهنگ سیاسی در چهارچوبی نخبهگرایانه عمل میکنند. به عبارتی، سیاست در سپهر همگانی یا عرصهی عمومی غایب است و تنها یا در دالانهای پارلمانها و یا زیر سقف سفارتخانههای کشورهای بزرگ در جریان است.
با توجه به همین نکته اما، بورگن تلاش می کند تا با نادیده گرفتن خط و خطکشی های سنتی در دنیای سیاست، مثل چپ و راست، یا شرق و غرب، الگویی دیگر از حکمرانی را پیش روی جامعه ی دانمارک قرار دهد، سیاست را عمومیتر کند و از هضم شدن جامعهاش زیر سلطهی فرهنگ غالب جهانی جلوگیری کند. از طرف دیگر، او تلاش میکند به دام دیدگاههای ملی گرایانهی افراطی هم گرفتار نشود. از نظر بورگن، انسان گرایی کلید برقراری توازن در سیاست است.
اما همه چیز به همین زیبایی نیست. او بارها و بارها می لغزد و منافع جناحی یا شخصی بر او غلبه می کند. البته در این میان یک دختر روزنامهنگار هم هست نقش پایشگرِ قدرت و همچنین پایشگر شخصِ خانم نخستوزیر را بازی میکند. یعنی او را میپاید و خطاهایش، آنهایی که با انسانیت سازگار نیست و نه خطاهایی که در برابر فرهنگ سنتی سیاستورزی مرتکب می شود، را به او گوشزد می کند.
برای اینکه این سریال از جنبه های رمانتیک و عاطفی هم خالی نماند، افزون بر رابطه ی جالب و پرچالش بورگن (خانم نخست وزیر) با همسرش، که بازیگر آن شباهت عجیبی با استیو جابز دارد، یک مرد دیگری هم هست که رابطهی جالب و کلیدی ای با دو زن اصلی این ماجرا دارد. او جوانی است که مشاور رسانهای نخست وزیر (مدیر جنگ روانی) است و همزمان دلباختی کاترین همان دختر روزنامه نگار داستان است. او نقشی میانجی بین دو زن اصلی این سریال بازی می کند.
با دیدن این سریال، که الهام گرفته وضعیت و چالش های داخلی دانمارک است، بدبینی من به سیستم پارمانتاریستی دوچندان شد. ناکارآمدی این سامانه ی حکمرانی، بویژه در وضعیتهای حساس، فوری و مهم، بسیار ریشهای و ناامیدکننده است.
این سریال را من از شبکهی آرته فرانسه/آلمان دیدم. اما ساخت کشور دانمارک است و در سال ۲۰۱۰ اولین فصل آن پخش شده و تا کنون سه فصل آن به نمایش در آمده است. چند سالی است که کشورهای اروپای شمالی، سریالهای سیاسی و اجتماعی خوبی روانهی بازار میکنند که استقبال بینندهگان را هم در پی داشته است. البته همواره سریالهایی که زمینهی سیاسی و نقد اجتماعی دارند بسیار محبوب و ماندگار می شوند. از «شنود» “The Wire” گرفته تا «خانه ی پوشالی» (هر دو نسخه ی انگلیسی و آمریکایی). اما اینکه کشورهای اسکاندیناوی که در چشم ما جامعههایی ساکت و بی مسئله به نظر میرسند پیشگام سریال سازی سیاسی می شوند، و البته فروش خوبی هم می کنند، نشان میدهد که زیر پوست این جامعهها چیزی در حال جنبیدن است.
Discover more from Rooh Savar
Subscribe to get the latest posts sent to your email.