این دردهای در دل، نیروی تغییرند
2015-06-12حالِ «جان اسنوییِ» من
2015-06-17بخشی از شعری نو برای میرحسین :
…. مارادونا!
مارادونای محروم، که هر بار گل زدنت را دیدیم و از شعف غریو سر دادیم
ما که نبُردیم
اما
چگونه تو از یادمان بُردی که باختهایم؟
مارادونای محصور!
لکنت گرفتهی محکوم، در حضور مشتاقان! چرا گریستی بعد از گُل؟
… ـ
مارادونای زیبا
در لغزش عرق بر سینه و گردن -وقتی که سلانه سلانه به سوی رختکن قدم برمیداری-
یک روز برای دریبل آخرت نوحهای خواهند نوشت
برای آن انگشت اشاره، رو به دوربینها
برای بلندگوی دستیات، در ازدحام توپخانه
و ما از نو عضلات تو را صدا خواهیم کرد
بر سکوها
در مسیر استادیوم
با دود سیگار در صورت یکدیگر
ای تندیس شرافت ساخته از سطلهای شلعه ور آشغال
ما که پارهایم
تو از کجا دوباره شوت خواهی زد؟
… ـ
پخش شدهام بر زمین، آواز میخوانم:
من پاره
من پاره
من پارهام دیِگو! میفهمی؟
دیِگوی خسته!
خمیده پشتِ سپید موی در انبوه درختان شعلهور روزنامه بر حیاط خلوت اختر
توپ را بگیر و دوباره دریبل بزن
گلههای رم کرده را بشکن
بزن به صفوف آنان که دارند میدوند به سمت ما و چشمهاشان باتلاق گاوخونیست
بتاز و توپ را برسان به من
… ـ
خدا را خدا را خدا را مرا بشوی
زندگی دائمیست دیگو!
میشنوی؟
توپ را بلند بفرست
………………ـ
شعر از علی اسدللهی
متن کامل شعر در سایت ناممکن
Discover more from Rooh Savar
Subscribe to get the latest posts sent to your email.