پدرسالاری که از دوم خرداد خبر داد
2015-05-23تو از کجا دوباره شوت خواهی زد؟ | شعری برای مارادونا و میرحسین
2015-06-14«سلامی مخصوص ۲۲ خرداد !» این جمله را نه مجری برنامهی صبحگاهی تلویزیون، بلکه دوستی قدیمی در تلگرام برایم فرستاد.
از دیشب انواع و اقسام شبکههای اینترنتی پر شده است از عکسهای میرحسین موسوی و دیگر مطلبهایی که مربوط به انتخابات ۱۳۸۸ هستند. گویی هنوز وقتی ورقهای سررسید به ۲۲هم خرداد میرسند،حتی پس از شش سال، احساسات فروخفتهی و فروخوردهی دلهای میلیونها ایرانی را بیدار میکنند. حسرت، غم، افسوس، شرم (از محصوران و اسیران) خشم (از سرکوبگرانِ دیروز و فاسدانِ امروز)، و گهگاه آن لابهلا، رگههایی از امید نیز دیده میشوند.
آن دوست با یادآوری خاطرهی انتخابات ۸۸ ادامه داد:
«حالت گرفته نیست امروز؟»
بلافاصله همهی حس و حالی که از دیشب داشتم را در یکی دو جمله جمع و جور کردم و جواب دادم:
«از یک جهت آره و از یک جهت نه. از لحاظ اون بلاهایی که سرمون آمد خیلی حالم گرفته است. اما از لحاظ اینکه این همه همدرد دارم احساس امید بهم دست میده.»
از دیشب دارم به این فکر میکنم این دردهای مانده در دل چقدر زیاد و زندهاند. انگار نه انگار که شش سال گذشته و گویی این دلها دارند از خاطره و دردی مربوط به همین دیروز حرف میزنند. اینستاگرام، گوگل+، فیسبوک، تلگرام، و البته وبلاگستان پر شده از بازنمایی این دردی که هنوز روی دل همهی ما سنگینی میکند و از سرمان نمیافتد. اما بهرغم تلخیاش، احساس میکنم این دردِ انباشته مهمترین نیروی تغییر در این مملکت است. نیرویی که یک جایی دور هم جمع میشود. دلهایی که وقتی عکس میر و بانو و شیخ را میبیند احساس شرم بر آن خیمه میزند. بااینحال همان عکسها را دوباره همرسان میکند. گویی همان درد بهترین مرهم خودش است. مرهمی ضد فراموشی.
بااینحال همین شرمساری با همین ویژگیِ ضدفراموشی میتواند چسبِ پیوند و موتور حرکت باشد و من این را یک بار دیگر امروز با قدرت حس کردم.
امروز دوباره بذرِ زخمخوردهی امید در دلم تکانی خورد و جولانی داد و یادآوری کرد که نیاز به « نگهداری و مراقبت » دارد. نیاز دارد در کنار خانههای همدردان دیگر بماند و بر آن قبله و مدار بچرخد تا زنده بماند.
عکس: سارا طهرانیان؛ مشهد؛ خرداد ۱۳۸۸
Discover more from Rooh Savar
Subscribe to get the latest posts sent to your email.