2013-08-06
حال باید هزار صفحه بنویسم تا شاید آن یک جمله را به تو برساند، همان جملهای که برای تو نگهاش داشته بودم، تا در آن لحظهای که دستانم را حلقهات کرده باشم، و سینهات قلبم را مالانده باشد، در گوشات زمزمهاش کنم؛ آرام و مطمئن، طوری که دلت بلرزد اما تاری از مویات نه! آه لعنت به من! چرا اسیرِ کاغذاش نکردم؟ آن جمله را از یاد بردهام […]