کاش ما هم باهم مذاکره کنیم دو جانبه! تو جانبِ قلبِ من را بگیر و من طرفِ دلِ تو را بعد وارد یک بازی برد برد شویم تو دلِ من را ببر و من عقلِ تو را < – – – – – – – – – – – – […]
خورشیدهای نمآلود از آسمانهای مهآلود، بر جانِ من افسونگرند؛ چنان رازناک از چشمانت که فریبناک، درخشان در پسِ سرشکان. دعوت به سفر از شارل بودلر به فرانسوی: Les soleils mouillés De ces ciels brouillés Pour mon esprit ont les charmes Si mystérieux De tes traîtres yeux, Brillant à travers leurs […]
حال باید هزار صفحه بنویسم تا شاید آن یک جمله را به تو برساند، همان جملهای که برای تو نگهاش داشته بودم، تا در آن لحظهای که دستانم را حلقهات کرده باشم، و سینهات قلبم را مالانده باشد، در گوشات زمزمهاش کنم؛ آرام و مطمئن، طوری که دلت بلرزد اما […]
نیمه شب است و روزِ میلادت *** در راهروهای زایمانِ زندگی مان، تا صبح سراسیمه راه می روم تا تو یک بار دیگر به دنیایَم بیایی و من بگویم: قدمِ نو رسیده ات مبارک … < – – – – – – – – – – – – – – […]
ديده اى آن شقايق زيبا را كه از ميان سنگ سخت مي شكفد؟ سخن تو حتى زيبا تر از آن بود در اين روزگار سخت < – – – – – – – – – – – – – – – – – – – بکارگیری یادداشتهای «روح سـوار» تنها […]
آتش شدیم هردومان. تو مرا افروختی و من تورا خاکستر کردم، از خاکسترت سیمرغ شدی و مرا به آشیانت بردی. آشیانت را می افروزم، تا هردومان، تن در تن، خاکستر شویم، و یک سیمرغ از ما برآید با دوستان قرار داشتم. دیر آمدند. غم داشتم. برای گذران وقت به کلیسایی در […]
کاش ما هم باهم مذاکره کنیم دو جانبه! تو جانبِ قلبِ من را بگیر و من طرفِ دلِ تو را بعد وارد یک بازی برد برد شویم تو دلِ من را ببر و من عقلِ تو را < – – – – – – – – – – – – […]
خورشیدهای نمآلود از آسمانهای مهآلود، بر جانِ من افسونگرند؛ چنان رازناک از چشمانت که فریبناک، درخشان در پسِ سرشکان. دعوت به سفر از شارل بودلر به فرانسوی: Les soleils mouillés De ces ciels brouillés Pour mon esprit ont les charmes Si mystérieux De tes traîtres yeux, Brillant à travers leurs […]
حال باید هزار صفحه بنویسم تا شاید آن یک جمله را به تو برساند، همان جملهای که برای تو نگهاش داشته بودم، تا در آن لحظهای که دستانم را حلقهات کرده باشم، و سینهات قلبم را مالانده باشد، در گوشات زمزمهاش کنم؛ آرام و مطمئن، طوری که دلت بلرزد اما […]
نیمه شب است و روزِ میلادت *** در راهروهای زایمانِ زندگی مان، تا صبح سراسیمه راه می روم تا تو یک بار دیگر به دنیایَم بیایی و من بگویم: قدمِ نو رسیده ات مبارک … < – – – – – – – – – – – – – – […]
ديده اى آن شقايق زيبا را كه از ميان سنگ سخت مي شكفد؟ سخن تو حتى زيبا تر از آن بود در اين روزگار سخت < – – – – – – – – – – – – – – – – – – – بکارگیری یادداشتهای «روح سـوار» تنها […]
آتش شدیم هردومان. تو مرا افروختی و من تورا خاکستر کردم، از خاکسترت سیمرغ شدی و مرا به آشیانت بردی. آشیانت را می افروزم، تا هردومان، تن در تن، خاکستر شویم، و یک سیمرغ از ما برآید با دوستان قرار داشتم. دیر آمدند. غم داشتم. برای گذران وقت به کلیسایی در […]